۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

خطاب به ایرانیان خارج از کشور: چراغ جادویی رژیم را چاره ای باید اندیشید



توضیح: نامه ای در مردادماه به برخی از اصلاح طلبان خارج از کشور نوشته بودم، و با لحنی گزنده از انفعالشان در راه اندازی یک کانال مستقل انتقاد کرده بودم. متاسفانه، افاقه ای در تحرک بخشیدن به این مهم نداشت، تا نامه یکی از دوستان امروز به دستم رسید و به خوبی فضایی تک تازی تلویزیون کودتا پس از عاشورا را وصف کرده بود. به هر حال، باید به این مهم، بیش از پیش، اهتمام ورزیم. بنده به شخصه دیگر امیدی به آقایان اصلاح طلب خارج نشین ندارم، باید خودمان دست بکار شویم. امید دارم نامه دوست عزیزم، شروعی باشد به تحرک های جدی تر.


نامه وارده: 




خطاب به ایرانیان خارج از کشور:
چراغ جادویی رژیم را چاره ای باید اندیشید

عاشورا، صحنه اوج و خروش روح خفته ایرانی بود که به مقابله با استبداد کریه المنظر زمان برخاست. حرامیان شمشیرها از نیام برکشیدند و جنایت هایشان را با نام دین، بی­شرمانه مهر مشروعیت زدند و ماه حرام را به خون هم ­میهنانشان آغشتند و اما شکوهمند مردمی بودند که خشونت پوشالی جنایتکاران حاکم را به هیچ گرفتند و خون سبزشان بر شمشیر استبداد پیروز گشت.
 ایران در روز عاشورا فتح شد و تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ در دستان ظفرمند مردم قرار گرفت. اما دریغ، که تنها پس از یک روز، انحصار رسانه­ ای ایران با قطع اینترنت و ماهواره و همه وسایل ارتباطی و با سناریوهای مضحک یاس و ترس را  به جامعه تزریق کرد و اگر چه دوران تحمیق مردم با جعبه افسونگر رمالان ساکن در صدا و سیمای ملی گذشته است ، با این وجود دستاوردهای بزرگ جنبش سبز در معرض تهدید قرار گرفت و جنبش و رهبرانش در چاه انفعال افتادند و ما نیز در این گوشه دنیا تنها کاری که از دستمان برمی­آمد افسوس بود و حسرت! و تنها دلخوشی مان این بود که مردم تحت تاثیر این تبلیغات یکسویه قرار نگیرند. 
و این قصه امروز و دیروز نیست. سیمای ضرغامی همچون جادوگری پلید دریافته است که چگونه در نبود  رسانه­ های آزاد به درون خانه­ های مردم رفته و ظالم را به جای مظلوم، قاتل را به جای مقتول و پیروز را به جای مغلوب بنشاند و در این میان ما جامعه ایرانیان خارج از کشور با پتانسیل­ ها و ظرفیت­ های بسیارمان چه کرده­ ایم؟ جز این است که گاهی برای خالی نبودن عریضه دور هم جمع شده­ ایم و صدایمان را بلند کرده­ ایم و در دنیای آزاد خارج از ایران بعضاً شجاعانه شعارهای تندی هم داده­ ایم!
براستی آیا جامعه ایرانیان خارج از کشور، با همه پتانسیل­ ها و ظرفیت­ های مغفولش توانایی راه­ اندازی یک تلویزیون مستقل که بتواند انحصار رسانه­ ای دولت خودکامه ایران را بشکند، ندارد؟ آیا همچنان باید به انتظار خبرهای جهت­ دار و بی­روح و مغرضانه رسانه­ هایی مثل بی بی سی باشیم که منافعی خاص را بر منافع ملی ایرانیان ترجیح می­دهند؟ آیا تلویزیون­ هایی که در آنها جمعی خوشحال که هنوز در 40 سال قبل گیر کرده ­اند و هخاگونه به جای ارائه تحلیل­ های پرمحتوا به رهنمودهای سطحی برای جامعه ایران می­پردازند، برآیند جامعه فرهیخته ایران در خارج از کشور هستند؟ حاشا که چنین باشد! ماهاست که نیاز به تلوزیونی همسو با اعتراضات جامعه ایران فریاد زده می­شود و افسوس که هنوز آستینی بالا نزده شده است.
بر همه ایرانیان که دل در گرو آزادی مام میهن دارند، فرض است که در جهت شکستن انحصار رسانه ­ای ایران قدم بردارند و به یاری هم میهنان مظلومشان بشتابند. این وظیفه به خصوص بر دوش کسانی سنگینی می­کند که در خارج از ایران به گروه­ های مرجع تبدیل شده­ اند و توانسته­ اند مقبولیتی در میان ایرانیان مقیم خارج از کشور بدست آورند. در این راه بدانند که اعتماد ایرانیان سرمایه راهشان خواهد بود.


۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

سناریوهای احتمالی رژیم برای فردا- بمب گذاری در مسیر تظاهرات نیروهای خودی نظام



همانگونه که از قبل پیش بینی میشد، رژیم سناریو دوم خود را پس از شکست سناریو اول به اجرا گذاشته است. سناریو اول یک برخورد بسیار خشن و کشتار بود، ولی وقتی شکست این طرح مشخص شد، سناریو دوم که در حقیقت ایجاد جنگ روانی و سرپوشی جنایاتش در روز عاشورا و همچنین سو استفاده از باورهای مذهبی تحت لوای جنگ رسانه ای خود و با عنوان حرمت شکنی روز عاشورا توسط معترضین ، میباشد.  ارزیابی های اولیه نشان میدهد که رژیم تمام سرمایه و پتانسیل خود را برای اجرای این سناریو بکار بسته و به جرات میتوان گفت هستی خود را به این سناریو پیوند داده است. بنابراین پربی راه نخواهد بود که این نقشه را تا حذف کامل رقیب، با انجام حرکات مذمومانه ادامه دهد. این سناریو مبتنی ب تبلیغات پر حجم در تلویزیون، دستگیری تعداد بسیار زیادی از فعالین جنبش برای سر در گم کردن مردم، ایجاد فضای رعب و وحشت، قطع تمامی سیسنم های ارتباطی و نهایتا  لشکرکشی تمامی نیروهایشان به تهران برای اتمام نقشه میباشد.
با توجه به این که  تمامی موارد فوق، در حال اجرا میباشند، ، باید نسبت به مرحله آخر بسیار هوشیار باشیم و تمامی سعی خود را برای آگاه سازی پیشاپیش جامعه از آن چه در حال وقوع است، بکار بریم تا بتوانیم از اثرات شوک گونه و زیانبار تجرکات آن ها بکاهیم.
به نظر نگارنده آن جه بیش از پیش وقوعش محتمل است، دستگیری سران جنبش پس از لشکرکشی های فردا خواهد یود. برای آن که دلیل نهایی برای نظامی کردن کامل فضا و سرکوب نهایی جنبش را ایجاد نمایند، به احتمال زیاد، فردا در مسیر تظاهرات نیروهای خودشان بمبی منفجر خواهند کرد تا مشروعیت دستگیری سران جنبش و نهایتا سرکوب نهایی را داشته باشند.
پاتک این سناریو را میتوان در پخش گسترده خبر این احتمالات دانست تا به نحوی از میزان اثر گذاری نقشه آن کاست. از سوی دیگر نگارنده پیشنهاد میدهد که فردا در مقابل منازل سران جنبش تجمع نماییم

تاکتیک روز چهارشنبه؛ تظاهرات برق آسا در میادین مختلف شهر



چهارشنبه قرار است از کل کشور نیروهایشان را در تهران جمع کنند تا به اصطلاح، جمعیتی مدافع نظام را در صدا و سیما نشان دهند.بهترین کاری که ما میتوانیم بکنیم، حضور در دیگر نقاط شهر است. میتوان در تمام میادینی،که از مسیر راهپیمایی آنان دور است، جمع شویم. باید این تجمع را به کامشان تلخ کنیم. اینان فقط به جمعیت نیاز دارند تا دل لرزان نیروهایشان را که هر آن احتمال ریزش دارند، قرص نمایند. باید این حربه را از آنان بگیریم. میدان رسالت، پونک، تجریش، آزادی، ونک، صادقیه، راه آهن و دیگر نقاط جمع میشویم و تظاهرات برق آسا انجام میدهیم. هدف ما فقط پراکنده کردن آن هاست. قرار نیست جایی را فتح کنیم، و یا با آن ها درگیر شویم. حتی اگر دیدیم نیروهایشان زیاد است، شعار نخواهیم داد. فقط آن ها را در حالت آماده باش در کل سطح شهر پخش خواهیم کرد. تا به نیروهایشان، ترس را القا نماییم


:این استراتژی چند مزیت دارد
(1
از تمرکز نیروهایشان در مسیرراهپیمایی خواهد کاست

(2
مشغولیت ذهنی، سبب ایجاد ناهماهنگی در برنامه هایشان خواهد شد

(3
ما نشان خواهیم داد که هستیم و بر سر پیمانمان میمانیم

(4
سبب فرسایش شدید نیروهایشان خواهیم شد

(5 
نشان خواهیم داد در روزی که میخواهند مال آن ها باشد، شهر هنوز مال ماست


اما نکته مهم این طرح آن است، ما فقط تظاهرات برق آسا خواهیم نمود. اگر به سمت ما بیایند،ما پخش خواهیم شد.
باید خسته شان بکنیم، کلافه شوند. از محله ای به محله دیگر بکشانیمشان


رسانه ماییم، اطلاع رسانی کنید


۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

خطاب به مسعود بهنود


آقای بهنود، روزگاری بزرگترین لذت زندگیم، خواندن داستان های تاریخی به قلم شما بود. قلمی که چنان سحرم میکرد، که خود را در دالان های خانه های قجری می یافتم و با شخصیت های داستان همراه.  گویی ماشین زمان، من متولد دهه شصتی را به صد سال پیش میبرد. با داستان هایتان که بیشتر شخصیت پردازی ذهنی شخصی بود از آدم های واقعی که در تهران قدیم، زندگی را در هنجارهای عهد قجر و رضا خان میگذراندند، دم خور میشدم و به نگارنده سطور، هزاران آفرین میگفتم به خاطر قلم جادویی اش
اما این نامه به کارهای ادبی- تاریخی شما، چندان ارتباطی ندارد. داستان به 7 ماه پیش برمیگردد، به انتخاباتی که ملت، آن را بهترین فرصت برای گذار مسالمت آمیز یافته بود به سوی یک زندگی معمولی، برای یک زندگی که در آن اندکی امید به آینده وجود داشته باشند. آنچه بر این ملت در پس کودتا رفت را خود بهتر از من میدانید، که در یکی از بزرگترین بنگاه های خبر پراکنی، اخبار را تعقیب مینمایید. از سیاست های بنگاه سخن پراکنی که شما کارمندش هستید هم حرف نمیزنم، گرچه بارها با تحریف خبر در لفافه خبر رسانی حرفه ایی، خون به دل این ملت کرد و جهت گیری های موضعی آن کامل از  زد و بندهای پشت پرده دولت علیه انگلیس پرده برمیداشت. یادم هست که روزی در اثنای تلاطم کودتای حکومتی، قصد نگارش نامه ای به شما داشتم تا به عنوان یک طرفدار، یک خواننده پر و پا قرص و یک ایرانی از شما بخواهم که سرمایه مسعود بهنود را به کام سخن پراکنی متبوعه، واریز ننمایید. اما بعد ها منصرف شدم و با خود میگفتم، مسعود بهنود حتما حکمتی در این کار میبیند، و گرنه کور که نیست تا جهت گیری های منفعت طلبانه بی بی سی و شخص صادق صبا و صحنه گردانان آن سخن پراکنی را نبیند.
این ماوقع ادامه داشت تا امروز مطلبی به قلم جنابعالی در نشریه روز را خواندم با عنوان " دلهره دارم" و گویی تمام برداشت های ذهنی من از مسعود بهنود به یکباره پنبه شد و افکارم مشوش. این سطور، نقدی است بر متن مذکور، تا خاطرنشان سازم، مسعود بهنود، نویسنده محبوب دیرین من، آنچه را به اسم مسامحه نوشته، معجونی است از محافظه کاری مطلق و ساده انگاری وقایع. گویی واقعیت موجود را با برداشت های ذهنی خود، میخواهد دست مایه شخصیت پردازی داستان دیگرش سازد
جناب بهنود، در آن متن نوشته اید که"ما شکست خوردیم. اهل مدارا و تسامح شکست خوردند، طایفه سمحه و سهله شکست خوردند." سئوال من آن است که معیار شکست و پیروزی در محاسبه شما چیست؟ آیا عدم تحقق یک امر که برآیند نیروهای موجودش، سنخیتی با خواسته های شما ندارد، شکست محسوب میشود ؟ آقای بهنود، ساده انگارانه فرض کرده اید که احمدی نژاد یک شخصیت مستقل است که میشد با آن به گفتگو نشست. بد نیست به این سئوال پاسخ دهید که چگونه احمدی نژاد بر شانه های هوس های پوپولیستی، سوار شد و به ریسمان قدرت چنگ زد؟ آیا احمدی نژاد الله بختکی این بخت عالی نصیبش شد   تا با هاشمی توسعه گرا در میدان مبارزه تک و تنها شود؟ اندکی عقب تر میروم، آیا احمدی نژاد، نظر کرده عالم غیب بود که از پشت پرده به ناگه نازل شود و شهردار تهران گردد؟ آیا وام های کلانی که شهرداری به زوج ها میداد، فقط از روی مهروزی ایشان بود؟ پرونده های اختلاس زمان مدیریت ایشان، هیچ ربط اندکی  در پیشبرد تکامل پازلی که از قبل چیده شده بود تا  او را در مقام ریاست جمهور ایرانیان بنشاند، نداشت؟ آیا شناسنامه های تقلبی که در دور اول ریاست جمهوری دوره نهم، به یک باره، ظاهر گشتند و حیرت همگان را برانگیختند، ربطی به طرح کسب قدرت نداشت؟ پس چگونه احمدی نژاد را شخصیت مستقلی فرض کرده اید، و انتظار گفتگوی با ایشان را دور از ذهن نمیدانستید؟ آیا منکر جریان قدرت در پس ایشان هستید؟ پیش فرض میگیرم که شما با من همراه هستید و اذعان میدارید که احمدی نژاد، یک مهره در دست یک جریان با داشتن اسباب قدرت، همچون سپاه و بسیج و خزانه مملکتی و قرارگاه خاتم الانبیا و اسکله های خود سر میباشد،  با این پیش فرض بحث را ادامه میدهم
جناب بهنود، باز نمودن روزنه ای برای گفتگو و مسامحه، پیش نیازش، داشتن اندکی قدرت است. اگر فکر میکنید که بدون داشتن قدرت، میتوانید با حریفی که تمام پایه های قدرت را در دست دارد، پشت میز بنشینید، چانه بزنید ، امتیاز بدهید و امتیاز بگیرید، باید بگویم که از علم سیاست چیزی نمیدانید. اگر هم فکر میکنید که نخبه گان در ساختار حکومت، داری قدرتی بودند و همه قدرت یک جا جمع نبود و نیست، باید متذکر شوم، که به جز هاشمی، کسی را نمیتوانستید همپای رهبر در ساختار حکومت بیابید. اما دیدید که هاشمی هم بهره اش از قدرت همان بود که حتی در تلویزیون جمهوری اسلامی، آبرویش را سکه بازار کرده و فروختند
شکست در پیشبرد یک طرح، زمانی به عنوان یک گزاره منطقی، قابل بحث است که خود طرح، محال نباشد. وگرنه فرض محال، که محال نیست
برای من جای پرسش همچنان باقی است که شما که در قبض و بسط قدرت ها و امرا، سیر کرده اید، چگونه فرض کرده اید که با یک جریان که عامدا سیاست حذف در پیش گرفته، میتوان چانه زد؟  چگونه با جریانی میخواهید وارد گفتگو شوید که شما را خس و خاشاک میپندارد و خود را ظل الله بر زمین؟
جناب بهنود، خلط مبحث شما آن است که مبارزه مسالمت آمیز ایرانیان را با مسامحه یکی پنداشته اید.  مبارزه مسالمت آمیز، آن است که شما در جریان سیاست، قدرت خود را به رخ حریف میکشید و سپس پیشنهاد مبادله را میدهید، حال اگر طرف اندکی، قدرت شما را به رسمیت بشناسد، فاز مسامحه آغاز خواهد شد، و گرنه مبارزه مسالمت آمیز، در اشکال دیگر ادامه خواهد یافت.
نکته آن است که در این صفحه بازی با بازی گرانی همچون سید علی با مقام عظمای ولایت و سایه خدا بر زمین،و  سپاهی که برای کسب قدرت، کل صحنه را از پیش آراسته است، مسامحه معنایی ندارد، اما مبارزه مسالمت امیز چرا.
ای کاش در آرزونامه خود، فرق مبارزه مسالمت آمیز و مسامحه را متذکر میشدید و به رسمیت میشناختید، نه آنکه مبارزه مسالمت آمیز اشخاصی چون گاندی و ماندلا را با مسامحه پیوند دهید. بر شخصیتی همچون شما نباید پوشیده باشد که آنجه ماندلا و گاندی کردند، نا فرمانی مدنی بود، تا قدرت حریف را کم و قدرت خود را زیاد نمایند. در مطلب شما، مبارزه مسالمت آمیز و مسامحه چنان در هم تافته شده اند که انگار هر کدام رویی از یک سکه اند
. آن چه واقع است، جنبش سبز، مبارزه مسالمت آمیزی شروع کرد و ادامه میدهد، اگر باب مسامحه گشوده نشد، دلیل بر آن نیست که این مبارزه مسالمت آمیز شکست خورده است بلکه دلیل آن است که طرف هنوز میخواهد شما را حذف کند. پس به این مبارزه مسالمت آمیز در اشکال دیگر ادامه خواهد تا قدرت طرف کم و قدرت خود زیاد شود. دلیل بر مسالمت آمیز بودن این حرکت اجتماعی، همان بس که باب گفتگو ی هر کس با جماعت سبز باز است.  مثال خوبش، هاشمی است، مثال دیگرش، فرزند مطهری است، نوری زاد است، مکارم شیرازی است، مهدوی کنی است. در عین تفاوت های جدی خواستگاه فکری و مطالباتی با آقایان ذکر شده، اما به صرفه نبستن در مذاکره از سوی آقایان، جنبش سبز هم، با ایشان از باب گفتگو وارد گشته. اما این مستلزم آن نیست که کسی که شما را میکشد، به شما تجاوز مینماید، میرباید و ...، همچنان بگویید، بفرما بیشتر بزن، بفرما بیشتر تجاوز کن
توصیه اکید مینمایم  که کتاب های مبارزات مسالمت آمیز را یک بار دوره نمایید، و بیشتر به فیلم هایی که این روزها ازتهران میرسد، نگاه کنید، تا ببینید که هدف تغییر ساخت قدرت است برای به رسمیت شناختن گفت گو، نه کینه جویی و خشونت ورزی. . این راه ادامه خواهد یافت، یا آقایان باید روزی بپذیرند و  مطالبات مردم را به رسمیت بشناسند و یا باید ادامه دهند تا روزی حکم  مجازاتشان به اتهام کشتن جوانان  در دادگاه صالحه صادر گردد. این عین مبارزه مسالمت آمیز است.
آن چه شما گفته اید فقط یک آرزوی ذهنی است که ریشه در عالم واقع ندارد و امیدوارم، به تبع سیاست بنگاه خبر پراکنی مربوطه ، دم تکان دادن برای رژیمی در آستانه سقوط برای گرفتن سهمی بیشتر در میراثش نباشد







۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه

شهادت خواهر زاده مهندس موسوی و یک سناریو نخ نما


یک نامه وارده


درست دقايقی بعد از انتشار خبر کشته شدن خواهرزاده ميرحسین موسوی، سايت خبری رجانيوز از رسانه‌های حامی احمدی نژاد، مطلبی با عنوان «قتل مشکوک خواهر زاده موسوی/همه شواهد از عملیات تیم های ترور حکایت می کند» را به روی پايگاه خبری خود قرار داد


در حالی که خبر تنها در سایت پارلمان نيوز منتشر شده بود و هنوز صحت و سقم آن تاييد نشده بود، رجا نيوز بلا فاصله با دادن اطلاعات دقیق در مورد اسلحه استفاده شده در اين قتل می‌آورد : نوع سلاح و گلوله استفاده شده در این حادثه، نوعی خاص و کمیاب از گلوله وسلاح مخصوص تیم های ترور است
رجا نیوز که ظاهراً برای انتشار اطلاعات وسیع خود در اين مورد عجله داشته در توجيه سناريوی خود می‌آورد که ظاهراً ميرحسین موسوی از اغتشاشات پيش آمده خسته شده و قصد پایان دادن به آنها را داشته و اين ترور با هدف منصرف کردن وی از پایان دادن به مخالفت‌ها انجام شده است
اين درحالی است که در گذشته به دفعات شاهد تکرار اين سناریوی نخ‌نما بوده ايم که ابتدا رسانه‌های متعلق به افراطيان نظير کیهان، زمينه‌ را برای ترور افراد آماده میکنند و پس از انجام آن توسط گروه‌های ترور وزارت اطلاعات و سپاه، بلافاصله همين رسانه‌ها با نسبت دادن آن به بیگانگان داستان پردازی می‌کنند. همانطور که اسرار موارد پيشين مانند قتلهای زنجيره‌ای افشا شده اند، ديری نخواهد گذشت که اسرار این قتل نيز آشکار شود و آمران و عاملان آن رسوا شوند.
  سناريويی که رجا نيوز در مطلب خود آورده و بدون شک در رسانه‌های ديگر کودتاگران از جمله صدا و سيما و تکرار خواهد شد، يادآور داستانی است که سرکوبگران برای کشته شدن ندا آقا سلطان ساختند. داستان مضحکی که کسی جز خودشان فريب آن را نخورد


---------
پینوشت: طبق پیش بینی نگارنده، فالس نیوز، این سناریو را دنبال نمود

تصویر فالس نیوز





۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

آقایان کروبی و موسوی، مردم منتظر فراخوان شما هستند


آقایان کروبی و موسوی! به  مراجع تقلید اهانت کردند، چرا ساکتید؟ مراسم ختم مرجع شیعه را قبضه کردند و اجازه برگزاریش را ندادند، چرا ساکتید؟ به آیت الله صانعی ، مرجع معظم، توهین کردند، شما ساکتید؟ به منازلشان حمله کردند، به عزاداران حمله کردند، شما ساکتید؟ ارادتمندان به آیت الله منتظری را به جرم حضور در مراسم تشیع پیکر دزدیدند، شما ساکتید؟
در طول تاریخ چند بار به مراجع چنین هتک حرمتی شده است؟
این مراجع معظم از شما و جنبش سبز حمایت کردند، اکنون نوبت شماست که مردم را به حمایت از ایشان و بیوت مکرمشان بخوانید. جوانان جنبش قرار است  به یاد آن پیر سفر کرده، که مقامات دنیوی را به جان انسان ها نفروخت، مراسم سومش را پنچ شنبه میدان امام  و مراسم هفتمش را در روزعاشورا در  خیابان آزادی برگزار نمایند
عاشورا و تاسوعای پیش رو که مقارن با هفتم پیر سبز ماست، فرصتی است گرانمایه تا جوهر اردت این مردم به حسین را نشان دهد. مردم ما سال های سال، به این دلیل یاد حسین را گرامی داشتند که او را مظهر قیام علیه ظالم میدانند. . چه گرامی داشت عاشورا و تاسوعایی  بهتر از این که با یاد پیر سفر کرده، فریاد  خود را در اعتراض به تجاوزهایی که بر فرزندان این سرزمین در تاریکخانه های حکومتی روا داشتند، و خون هایی که به ناحق در خیابان ها ریختند به نشان قیام علیه یزیدیان زمان بر سر کاخ سیاهی و ظلمت فرود آوریم.
از شما بزرگان این حرکت ملی کمترین انتظارمان آن است که با نگارش بیانیه، قاطبه مردم را در مراسمی که خود مردم بانیان آن هستند، دعوت نمایید





۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

فراخوان تجمع روزانه دسته های عزاداری جنبش سبز در دانشگاه تهران

با توجه به وفات پیر سبز، آیت الله منتظری و همچنین لزوم خبر رسانی و ایجاد هسته اولیه و شروع کار تشکیلاتی برای روزهای عاشورا و تاسوعا، و با عطف به این نکته که هر آن احتمال قطع اینترنت از سوی حاکمیت میرود،  از عموم مردم، بویژه دانشجویان دانشگاه های تهران دعوت میشود از امروز، بصورت روزانه از ساعت 7 در دانشگاه تهران، تجمع نموده، تا ضمن عزاداری برای آن پیر فرزانه، و گرامیداشت شهادت اسوه آزادی امام حسین(ع) بتوانیم بصورت مداوم، هم در جریان آخرین اخبار موثق قرار گرفته و هم از برنامه های آتی جنبش مطلع گردیم.
مقصد دسته های عزاداری- دانشگاه تهران
جمعی از فعالین جنبش سبز


۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

من هم مجید هستم


من هم مجید هستم


پینوشت: ای کاش، بیشتر از هر مطالبه دیگه تو این شرایط، دغدغه جان مجید ها رو داشتیم

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

برخی انتقادها به فعالین جنبش زنان


  این مطلب رو چند وقت پیش میخواستم بنویسم، اما همیشه به خود زنهار میزدم، که الان وقت مناسبی نیست. اما با اتفاقات این چند روزه و تاختن به علیرضا رضایی به دلیل نگارش این مطلب، مصمم تر شدم، تا حد ممکن معتدل، نظرم رو بنویسم. امیدوارم  سبب ایجاد سوء تفاهم نگردد.
من برخلاف نظر برخی از دوستان، با علیرضا رضایی موافقم، و تاختن به وی را  به خاطر نگارش چند سطر انتقادی،  شایسته نمیبینم.
به هر روی مطالب زیر، نظر کسی است که همواره دورادور، دستی در فعالیت های دانشحویی داشته است و به نحوی با فعالین بیشتر جریان های مدنی ایران، آشنایی دارد و مطالب زیر را نه بهر نفی، که بهر اصلاح بیان میکند

نمیخوام منکر ظلم و ستمی که به زنان جامعه میشه، بشم. اما به کار فمینیست ها واقعا انتقاد دارم. اکثریت فعالین جنبش مدنی ایران، همواره از حقوق مدنی مساوی زنان دفاع کرده اند. جنبش دانشجویی هم همیشه پیشتاز در این امر بوده. اما متاسفانه فعالین فمینیستی، به جای یک نگاه اومانیستی ، نگاه جنسیت گرایانه به این امر دارند.
 من شاکی هستم که چرا فعالین فمینیست همیشه انتظار همراهی دیگر جنبش ها رو با خواست های خود داشتند، اما هیچ وقت در قالب تشکل ها و دسته جات خود، از جنبش دانشجویی حمایت نکردند؟ چرا همیشه خواستن تکرو باشند.
به نظر من، رسیدن به حقوق برابر انسانی، مستلزم ایجاد یک سیستم دموکراته، که توزیع قدرت، به خوبی انجام شده باشه. این الویت رسیدن به تمام خواست های مدنی هست، از حقوق زبانی و دینی اقلیت ها گرفته تا خواست های زنان، کارگران، اصناف و اقشار مختلف. آیا رسیدن به خواست زنان در قالب یک سیستم ایدئولوژیک مبتنی بر سلاح ممکن است؟ آیا اولویت اول ما تغییر سیستم حکومتی نیست؟ آیا عقل سلیم حکم در آن ندارد، که انرژی و پتانسیل را برای تغییر بنیان ها گذاشت و همسو با آن به فرهنگ سازی پرداخت؟ آیا نمیتوان در یک جامعه آزاد سیاسی، خواست های مدنی را به نحو مطلوب تر پیگیری نمود؟
اما من همیشه حس کردم جنبش فمینستی ایران، اولویت اولش رو به خودش متمرکز کرده. جنبش دانشجویی و ادوار تحکیم حداقل دین خودش رو با زندان طولانی مدت مهندس موسوی خوینی به جرم شرکت در مراسم حقوق زنان پرداخت کرده. اما، آیا تا حالا یک بار جنبش فمینیستی ایران، یک بیانیه، یا تجمع در حمایت از دانشجویان زندانی داشته؟
مشکل این نیست که با حجاب اجباری مخالفیم یا موافق. که صد البته پیدا کردن یک مورد موافق با حجاب اجباری در جنبش دموکراسی خواهی امری نادر خواهد بود، بحث بر سر این است که مجید توکلی به جرم آزادی خواهی دستگیر شده است، و کودتاچیان برای تحقیر شخصیت مجید در نزد اقشار سنتی، دروغی ساخته اند که تزلزلش تنها با دقت در عکسهای فوتوشاپی، نمایان است.
 بحث بر سر این است که این پیشنهاد، سیستم اعتراض به دستگیری مجید را به سمت دیگری سوق داده است.
من به شخصه با این که آقایان در حمایت از حق زنان در انتخاب حجاب، با آنان کنشی همسو داشته باشند، مخالفتی ندارم، و شاید در مکان و زمان دیگری، خود نیز همسو میشدم. اما حالا و در این شرایط، و با این سبک و سیاق، کار را چندان خوشآیند نمیدانم.
به هر روی انتقاد بنده به زنان جامعه خودم نیست و مرادم از جنبش فمینیستی، فعالین معروف و مشخص این جنبش هستند و گرنه زنان جامعه ما در پیشاپیش جنبش سبز، آزادی خواهی و آزادگی خود را به اثبات رسانده اند.
برای من همواره سئوال این بوده چرا مجامع بین المللی، که همواره جوایز خود را به مدافعین حقوق زنان اختصاص داده اند، یکبار هم به مورد دانشجویان اخراجی توجه نکرده اند؟ چرا یکبار هم از مبارزین جنبش دانشجویی تقدیر نکرده اند؟ .من واقعا شاکی هستم که چرا تا حالا به عبدالله مومنی با این سابقه مبارزاتی درخشان در زمینه دموکراسی خواهی و حقوق بشر و تحمل انفرادی ها و شکنجه های فراوان، یک مورد هم جایزه بین المللی تعلق نمیگیره، اما هر ماه یکی دو تا جایزه به فعالین زن باید تعلق بگیره. من شاکی هستم که چرا جامعه جهانی به دانشجویی که به دلیل انتقاد از حکومت از تحصیل محروم میشه، توجه نمیکنه. چرا از یه  سنی و زردشتی  به خاطر نقض حقوق بشری که در قبالش صورت میگیره، حمایت نمیکنه؟
جواب این پرسش دو سویه است. یک سوی آن در کرختی فعالین دانشجویی خارج از کشور و فعالیت خوب فعالین حقوق زنان در برقراری ارتباط با نهادهای مدنی جهانی نهفته است، و یک سوی دیگر آن به زعم بنده، حرکت تبلیغاتی نهفته در پس این تشویق هاست. به هر روی زمان و مکان برای باز کردن تمام جوانب مناسب نیست، و مسلما دلخوری هایی به همراه خواهد داشت.
اما ای کاش کسانی که این پیشنهاد را دادند، کسانی که آن را عملی کردند؛ نیم نگاهی هم به قشر مذهبی جامعه ای که قرار است در جنبش سبز با ما همراه شوند، میکردند. ای کاش میدانستند که رقیب دروغگو میتواند به واسطه رسانه های خود، در نزد اقشار مذهبی جامعه چه تبلیغات سوءنماید که موجب برخی دلزدگی ها شود.
ای کاش میدانستیم که هر حرف جایی و هر نکته زمانی دارد





۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

نقشه های بلند مدت کودتاچیان



کاری از تحلیلگران انقلاب سبز 


لینک دانلود

"شاخص باید مقام معظم رهبری باشد. موضع حزب الله باید منطبق بر مواضع معظم له باشد. حزب الله و سایر نیروهای انقلابی بدون تبعیت و همراهی با خواست رهبری انقلاب کاری نمیتوانند بکنند".

مسعود ده نمکی
(نشریه جبهه، شماره 50، هفتم اسفند 1378 )



مبارزه مدنی، زمان بر است. اگر پیروزی سریع حاصل شود، زود فراموش میشود و ممکن است وضع به روال سابق برگردد. اما اگر مبارزه طول بکشد، همیشه این نگرانی هست که شماری از همراهان، خسته یا نا امید شوند. بسیاری از خود و دیگران سوال میکنند که چرا باید در تظاهرات و تجمعات شرکت کنیم، یا تا کی باید به این مبارزات ادامه بدهیم؟ اما زمان بر بودن مبارزه، این مزیت را دارد که میتوان به این پرسشها، پاسخ داد و قبل از سقوط دولت نامشروع، جامعه را به حدی از آمادگی رساند که بازگشت به دیکتاتوری (تحت عناوین دیگر) غیر ممکن شود.
مسلما بسیارند دولتمردانی که دوست دارند تا آخر عمر بر مسند قدرت باقی بمانند. اما در جوامع متمدن و آزاد، ضوابط و قوانینی است که اجازه چنین کاری را به روسای جمهور نمیدهد و دولت نمیتواند در نتایج انتخابات و آرای مردم دستکاری کند. در بعضی از این کشورها، مردم صدها سال برای این که فصل الخطاب و حاکم مشخص شود مبارزه کرده اند. امروزه در همه کشورها، بازی قدرت مشخص است: یا بازی مردم است، یا بازی حاکمان. اما در ایران، گروهی شناخته شده، طبق محاسبات و نقشه هایی، این توانایی را در خود دیدند که میلیونها شهروند را به بازی بگیرند و پس از برهم زدن بازی، معترضان را، خس و خاشاک بنامند و به فجیع ترین وضع دست به آدمکشی بزنند. پرسش این است که گروه حاکم چرا و با چه تفکری دست به این اقدام جنایتکارانه زد؟

تقلب در انتخابات 22 خرداد و کشتارها و تجاوزات بعد از آن، نه اتفاقی بود و نه از روی ناچاری. عمر تفکر کودتا، از عمر دولت احمدی نژاد، بسیار بیشتر است و دست کم قدمتی 10 ساله دارد. این امر برای سبزها، شایسته توجه است؛ چرا که نشان میدهد حتی قدرتمند ترین محافل حکومتی، با وجود منابع عظیم مالی و نظامی و قدرت سیاسی، برای عملی کردن طرح های خود، سالها برنامه ریزی و صبر میکنند. حال اجازه دهید برای یافتن پاسخ سوال خود و شناخت ریشه های تفکر کودتا، به 10 سال قبل برگردیم و میزگرد سیاسی یکی از گروه های شبه نظامی وابسته به رهبری را مرور کنیم. این میزگرد در اسفند سال 1378 و پس از اعلام نتیجه پیروزی قاطع اصلاح طلبان و همفکران خاتمی در انتخابات مجلس ششم، برگزار شد. در آن میزگرد، مسعود ده نمکی (یکی از اعضای سرشناس گروه فشار و از عاملان حمله به کوی دانشگاه) و حسین پناه، مسائل مربوط به انتخابات مجلس، آرایش نیروهای سیاسی و برنامه ها و طرح های بعدی جریان "حزب الله" برای فعالیت در عرصه سیاسی کشور را مورد بررسی قرار دادند. به نظر میرسد نگاهی کوتاه به نظریات مطرح شده در این میزگرد، کمک موثری به یافتن مسیر درست مبارزه و هدف جنبش سبز به شمار آید.

(کلیه نقل قول ها، از نشریه جبهه، شماره 50، شنبه هفتم اسفند 1378 ذکر شده اند)

ده نمکی در مورد انتخابات در ایران و رفتار انتخاباتی شهروندان میگوید: "لجبازی و انتقام جویی سیاسی روشنترین رگه قابل شناسایی در آرای تهران است. ... رای دادن نوعی عمل سیاسی است که الزاما و تماما سیاسی نیست. گاهی جنبه روانی، اجتماعی و فرهنگی دارد. این چیزها خیلی ارزش توقف ندارند. رای به اشخاص خلق الساعه، یک اعتراض است؛ نه یک انتخاب سیاسی مبتنی بر یک اندیشه و تئوری سیاسی". او بر این عقیده است که مردم از برخی رفتارها یا چهره های نظام ناراضی اند، اما هیچ نظریه یا اندیشه خاصی برای تغییر اوضاع ندارند، یعنی نمیدانند که چه میخواهند، بلکه فقط مانند کودکان لجباز، برای دهن کجی به حکومت، در انتخابات به نامزدهای نامطلوب رای میدهند. از نظر ده نمکی، بخشی از این شهروندان خواسته هایی مانند ماهواره و آزادی های فردی و اجتماعی دارند که باید از طریق شورای نگهبان، جلوی اجرای این مطالبات را گرفت و از طرف دیگر، گروه های فشار، باید به هر طریق ممکن دسترسی مردم به مطالبات سیاسی خود مانند امنیت سرمایه گذاری و تجدید رابطه با آمریکا را غیر ممکن کنند. ده نمکی در اظهار نظری کلیدی اضافه میکند:

"من در روز انتخابات از بسیاری از حوزه های شمال و جنوب تهران دیدن کردم. کسانی با قلاده های سگ آمده بودند رای بدهند. اینها موجوداتی هستند که فقط با رای دادن حاضرند از کسی حمایت کنند، ما باید نوع بازی را عوض کنیم تا آنها بروند در منزل قایم شوند ... البته خشونت نباید به عمل روزمره تبدیل گردد، بلکه در ایام خاصی باید قاطع و برق آسا انجام شود".

و حسین پناه هم در تکمیل سخنان او چنین میگوید:

" یک مقدار برادران بسیجی و نیروهای انتظامی، طی دو سه ماه آینده و در اواخر بهار و تابستان آینده و به هنگام شکل گیری مجلس جدید، باید بر سختگیریهای اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی بیافزایند تا با اجرای دقیق مجازاتهای اسلامی، طبقه متوسط دارای خواسته های سطحی تلخکام شوند و احساس کنند تجدید نظر طلبان [اصلاح طلبان] بی عرضه هستند. ما در یک کشور شرقی زندگی میکنیم و اثبات آنچه که در یک ارزیابی پوپولیک [عامیانه] بی عرضگی و فقدان قابلیت نامیده میشود، برای طبقه متوسط ساده اندیش اهمیت خوبی دارد".

از نظر این تئوریسین ها شهروندانی که به نامزدهای مورد نظر رهبری و سپاه رای نمیدهند، موجوداتی بزدل و ترسو هستند و هیچ عقیده و آرمان سیاسی خاصی ندارند، و اگر هم داشته باشند، تنها در حد رای دادن حاضرند از آرمان خود دفاع کنند. بنابراین رهبر نظام و متحدان سپاهی و لباس شخصی اش میتوانند با خیال راحت و بدون نگرانی، "نوع بازی" را عوض کنند و رای ملت را بی اثر یا جا به جا نمایند و با استفاده از برادران بسیجی و نیروهای انتظامی، مردم را با خشونتی سریع و برق آسا به پذیرش شکست وادار کنند. بنا براین، میتوان در هر انتخابات یک بازی دوگانه را ترتیب داد و مردم را مانند حیوانات آموزش دیده سیرک، با ترکیبی از شلاق و قند به رقص واداشت و سپس آنها را به آخورهایشان فرستاد.

اجازه دهید قبل از نتیجه گیری، سخنان اخیر یکی از حامیان کودتا را هم مرور کنیم، تا خط سیر و محور اساسی تفکرات کودتاچیان، شفاف تر شود. مهدی طائب (برادر حسین طائب) چندی پیش با اشاره به سخنان رهبر نظام در نماز جمعه معروف پس از انتخابات گفت:

"تا روز جمعه با اغتشاشگران مماشات شد . سخنرانی آقا آبی بود برآتش تهران، روز شنبه مردم صف خودشان را جدا کردند و فقط پیاده نظام دشمن در خیابانها ماند .آن هم چه کسانی ؟ بچه هایی که از پونک و نیاوران بودند. اینها چنگال را با دستمال کاغذی بلند می کنند . باتوم خور نبودند. همین که باتوم را دیدند فرار کردند."( نقل قول از سایت جرس)

تشابه این سخنان با نظریات ده نمکی و لباس شخصی های دوران خاتمی فقط در جملات فوق خلاصه نمیشود، وی مانند ده نمکی، اهمیت و نقش محوری سگ در محاسبات سیاسی شبه نظامیان وابسته به رهبری را آشکار میکند و در مورد روزهای قبل از انتخابات 22 خرداد میگوید:

"اگر دقت کنید در این ماشینهایی که برای موسوی تبلیغ می کنند یک مرد و یک زن و حداکثر یک سگ، داخل ماشین است".

تشابه و انطباق بین سخنان و نظریات سران گروه فشار (در دوران خاتمی) و شبه نظامیانی که امروز به عنوان حامیان و سازمان دهندگان اصلی سرکوب شناخته میشوند، آن چنان روشن و واضح است که بی نیاز از هر گونه توضیح است. اما آنچه اهمیت دارد، تصورات کودتاچیان نیست، بلکه شرایط واقعی کشور است، همان واقعیتی که ندیدنش فقط از یک فصل الخطاب کور بر می آید.

امروز دستگیری ها، اعترافات نمایشی و انواع تهدید کاملا بی اثر شده است. دولت دیگر قادر به جمع آوری ماهواره ها نیست، بلکه مذبوحانه و به صورت مخفی، به ارسال پارازیت میپردازد. دولت کودتا جرئت به راه انداختن گشت ارشاد را ندارد. و از همه مهمتر، پس از کشتار و خشونت به اصطلاح برق آسای بسیج و سپاه در خرداد ماه، اکنون شبه نظامیان نه تنها قادر به تیراندازی به مردم نیستند، بلکه آدمکشی های خود را انکار میکنند و حتی در محل جنایت، تئاتر خیابانی برگزار میکنند. حال باید پرسید که آیا مردم در خانه های خود قایم شده اند؟

اگر حوادث اخیر را با توجه به برنامه های بلند مدت کودتاچیان بررسی کنیم، خواهیم دانست که دیگر با تعارف و چشم پوشی نمیتوانیم وضعیت را به دوران قبل از کودتا باز گردانیم.

* دو نوع بازی در شهر

سبزها برای چه مبارزه میکنند؟ پاسخها متعدد و گاه متفاوت است: بازگرداندن موسوی به قدرت، رفراندوم، سرنگونی نظام، محاکمه تمامی عوامل و کارگزاران نظام در دادگاه های خلقی و ... . اما شاید از نظر سیاسی بهترین پاسخی که به این سوال داده شده است، تلاش برای رسمیت یافتن حاکمیت ملی است. سبزها برای حاکم شدن ملت بر سرنوشت خود و رهایی از امر و نهی یا قیمومیت حضرت فصل الخطاب، مبارزه میکنند. اما نکته ای ظریف در این میان هست که از همه پرسش ها و پاسخ ها مهم تر است.

سالهاست که در این کشور، نوعی بازی مخلوط یا مغشوش به مردم تحمیل شده است. در این بازی دو گانه، همیشه در وقت اول از مردم به عنوان ولی نعمت، حاکم بلامنازع، صاحب اختیار کشور، ارباب، مخدوم، قهرمان، شریف، عظیم الشان و مانند آن یاد شده است و با سلام و صلوات دعوت به بازی شده اند. مردم بارها عدم تمایل خود را برای بازی کردن نشان داده اند، اما هر بار با اصرار از آنان درخواست شده است که بازی کنند و هر بار هم که بازی کرده اند، نیمه اول را با چندین گل اختلاف برده اند. اما بازی ای که در نیمه اول فوتبال بود، ناگهان در نیمه دوم به کشتی کچ تبدیل میشد. ناگهان و به دلایلی نامعلوم، همان مردم قهرمان، به عوام، فریب خورده، مردود، بزدل، سگ بغل کن، ساده لوح، منافق، محارب، طاغوت، پیاده نظام دشمن، اغتشاشگر و از همه مهمتر "خس و خاشاک" تبدیل شده اند. این بازی همیشه نیمه اولش فوتبال، و نیمه دومش کشتی کچ بوده است. همیشه ملت بازی رای را برده اند، اما در بازی چماق و باتوم و گاز اشک آور میدان را ترک کرده اند و شش نفر داور "عادل"، برد سه بر صفر تیم فصل الخطاب را اعلام کرده اند. پیش از این، مردم همیشه به دنبال راهی برای زدن گلهای بیشتر و بردن بازی بودند، یک بار کاپیتان تیم خاتمی بود، یک بار عبدالله نوری، یک وقت حجاریان مهاجم بود، و رمضان زاده دفاع میکرد، گاهی هم بهزاد نبوی را میگذاشتند فوروارد و مهاجرانی در میانه میدان قرار میگرفت.

گاهی از پیشکسوتانی مثل آیت الله طاهری استفاده میشد و گاهی هم جوانان جویای نام مثل سعید شریعتی پا به توپ میشدند. تازه همیشه کلی بازیکن ذخیره هم بودند که هیئت داوران به دلایل نامعلومی صلاحیت آنها را برای بازی کردن تایید نمیکرد. اما هر بار و با هر شیوه تاکتیکی، با حکم حکومتی حاکم بزرگ، همیشه در نیمه دوم، نوع بازی عوض میشد و به جای توپ و تور، گلوله و باتوم و شیشه نوشابه و قمه به میدان می آمد. گهگاه حتی قوانین کشتی کچ هم رعایت نمیشد؛ مثلا تعدادی از بازیکنان ربوده و کاردآجین میشدند، چند بار هم تیم فصل الخطاب دست به اسلحه گرم برد و روز روشن به شقیقه مغز متفکر تیم مقابل شلیک کرد. اما بعد از 22 خرداد 88 ، تحولی عجیب در ذهن و جان مردم اتفاق افتاد و مردم برای اولین بار، از قید برد و باخت گذشتند و تصمیم گرفتند صرف نظر از نتیجه، بازی را تا آخر ادامه دهند.

این بار، رقابت بر سر برد و باخت نیست، شاید این جلوه ای از آن جمله طلایی است که « پیروزی ما چیزی نیست که کسی در آن شکست بخورد». این بار مبارزه بر سر چیز دیگری است. یک طرف حاکم بزرگ و چماقدارنش ایستاده اند و با صراحت میگویند تا وقتی که نتوانید از رای خود دفاع کنید، با سگهای خانگی فرقی ندارید. هر وقت ما فرمان دادیم باید به خیابان بیایید، هر وقت هم حکم کردیم، باید در خانه هایتان پنهان شوید و بر خود بلرزید و در برابر ما زانو بزنید. هر وقت صلاح دانستیم اینترنت و موبایل را وصل میکنیم، و هر وقت دلمان خواست همه چیز را قطع میکنیم. دیگر بحث عقیده و آرمان مطرح نیست. بحث اسلام و کفر در میان نیست. بحث، بحث منافع ملی و قدرتهای زورگو هم نیست. اینجا یک نفر هست که به تنهایی 70 میلیون رای دارد و شهروندان را با مقیاس سگ درجه بندی میکند. در یک کلام، تمام بربریت در برابر تمام انسانیت صف بسته است و تنها درختان و نباتات میتوانند در این صف آرایی بی طرف و ساکت بمانند.

شاید ده نمکی و سایر همسنگران شبه نظامی اش درست گفته بودند: این بار مبارزه بر سر نتیجه یا اسامی و اشخاص نیست؛ مبارزه بر سر «نوع بازی» است.

16 آذر نزدیک است، آیا مردم در خانه هایشان قایم خواهند شد، یا این که تا آخر بازی ادامه میدهند؟



۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

آمادگی دفاعی برای 16 آذر




مقابله با باتوم + مقابله با موتور سواران + شناخت گازها +  ساده ترین راه ساختن ماسک







  -1
شناخت گازها

گازهای ضد شورش بر چند نوع هستند

الف/ گاز اشک آور

این نوع گاز به دلیل تأثیرگذاری بر روی سیستم بینایی به گاز اشک آور مشهور میباشد.  این گاز به دود غلیظ  شبیه بوده و بویی همانند گازوئیل سوخته دارد.

انتشار این گاز باعث سوزش شدید چشم و اخلال در سیستم بینایی می شود . باعث سوزش گلو می شود، اما بر روی پوست بدن تأثیری ندارد.

راه مقابله با آن استفاده از ماسک می باشد (آموزش ساخت ماسک در ادامه می آید(

آتش، تأثیرپذیری آن را کم میکند


دود سیگار نیز تا حدودی می تواند اثر این گاز را کمتر کند

در صورت مواجه و برخورد با این گاز ، شستن صورت میتواند باعٍث تسکین آن گردد.

گاز فلفل یا سوزش آور:

استشمام این گاز باعث اخلال در سیستم تنفسی می شود. سوزش موضعی پوست را به همراه دارد و معمولأ بوی فلفل قرمز از نشانه های آن است.

به هیچ عنوان بعد از بر خورد با گاز فلفل به هیچ عنوان آب به صورت نزنید. چون به سرعت ورم کرده و تاولی میزند.

تنها راه مقابله با آن استفاده از ماسک است.

در صورت استشمام به هیچ عنوان از آب جهت تسکین ان استفاده نکنید زیرا باعث سوزش بیشتر و تأثیرپذیری حداکثری آن می شود.

تنها راه کم کردن اثر آن استشمام هوا خشک خنک می باشد که فراهم کردن چنین شرایطی دشوار است.

پس سعی کنید نفس خود را حبس کرده و بلافاصله از محل آلوده دور شوید.

در صورت استشمام این گاز ، گذشت زمان و تنفس هوای تازه باعث کم شدن اثر سوزش خواهد شد.

گاز تهوع آور:

این گاز قدرتمندترین گاز پلیس ضدشورش است.

استشمام این گاز باعث اخلال در سیستم گوارشی و استفراغ پی در پی می شود بطوریکه آب بدن کاهش می یابد و باعث بیهوشی می گردد.

تنها راه مقابله با آن پیشگیری از تنفس آن است

از ماسک استفاده شود ، تنفس را حبس کرده و سریعأ محل آلوده را ترک کنید.

در صورت استشمام ، به هیچ عنوان به فرد مذکور آب ندهید و سریعأ وی را به نزدیکترین درمانگاه هدایت کنید.


ساده ترین راه ساختن ماسک:

جهت ساخت ماسک های ساده ابتدا مقداری گرد ذغال چوب را در یک کیسه پارچه ای مرطوب و یا وسط یک دستمال پارچه ای مرطوب شده بریزید و جلوی بینی و دهان خود قرار دهید.

می توانید کیسه های پارچه ای 10 در 15 سانتیمتر را قبلأ دوخته و آماده کنید.

به محض نیاز ، کیسه را سریعأ مرطوب کرده و گده ذغال چوب را در آن بریزید و جلوی دهان و بینی خود قرار دهید.

این ماسک اثر گازها را تا حدود بسیار زیادی کاهش میدهد.

اخطار:

هرگز از پارچه خشک و ذغال استفاده نکنید.



ب/مقابله با نیروهای نظامی و انتظامی:






جهت مقابله با موتور سواران مقداری گازوئیل را بر روی آسفالت و یا محل عبور موتور سیکلت ها بریزید. این عمل باعث لیز خوردن لاستیک موتورسیکلت گشته و واژگون میگردد.

پس در ظروف کوچک همانند ظروف نوشابه های 300 سی سی و ... گازوئیل کرده و به همراه داشته باشید.

مقابله با زنجیر:

فرار از کسی که با زنجیر به طرف شما حمله ور شده است بزرگترین اشتباه است زیرا با این عمل فقط به فرد حمله کننده امکان بهترین موقعیت را خواهد داد. بهترین راه برای مقابله حرکت به سمت مهاجم و قرار دادن هر دو دست در جلوی صورت به عنوان سپر می باشد. پس سریعأ دستان خودرا رو به آسمان کرده و جلوی صورت خود بگیرید و به سمت فرد مهاجم حرکت کنید تا جلو ضربه های او را بگیرید 
.

پس از اولین ضربه شما 3 ثانیه وقت دارید که به مهاجم ضربه بزنید و یا زنجیر را از دست او خارج کنید. بهترین راه ضربه زدن به بالای بینی فرد مهاجو ، ضربه زدن به بیضه ها و یا ضربه مشت به انتهای قسه سینه (پرده دیافراگم) می باشد. یک ضربه به این نواحی فرد مذکور را از پای در می آورد.

مقابله با باتوم:
جهت مقابله به باتوم ابتدا 5 تا 10 قدم از فرد حمله کننده دور شوید . در این حالت مهاجم شما را تعقیب خواهد کرد. پس از طی مسافت ذکر شده بلافاصله تغییر جهت دهید و به سمت وی حمله ور شوید. سعی کنید مچ دست مهاجم و یا انتهای باتوم که در دست اوست را بگیرید و آن را بپیچانید تا باتوم از دست وی خارج شود و یا با استفاده از ضربات ذکر شده وی را از پای درآورید. توجه کنید که مشت زدن به سر و صورت و بدن فایده آنچنانی به همراه نخواهد داشت. یک ضربه کاری بهتر از 100 ضربه پیاپی می باشد.

مقابله با چوب و یا میله های آهنی:

بهترین راه مقابله ، حمله به سمت فرد مهاجم و پسبیدن به وی می باشد زیرا دیگر نیم تواند به شما ضربه ای وارد کند. بعد از فرصت به وجود آمده به نفع خود استفاده کرده و ضربه کاری را به وی وارد کنید.

یادتان باشد که فرد مهاجم به شدت از شما میترسد زیرا خود او خوب میداند اگر به دست مردم بیافتد راه نجاتی نخواهد داشت !!!

راه مقابله با اسلحه:

تنها راه مقابله با اسلحه پناه کرفتن می باشد.

تحت هیچ شرایطی پا به فرار نگذارید زیرا هدف متحرک وی خواهید شد. بلافاصله سنگر بگیرید و در صورت امکان و با حفظ جان خود سعی در پرتاپ جسمی سخت به سمت سر وی کنید در غیر اینصورت تنها راه ، پناه گرفتن است. در مکان هایی پناه بگیرید که حتی الامکان سر و بالا تنه شما را پوشش دهد. در صورت نبودن موانع و ... جهت سنگر گیری می توانید از جداول آب هم استفاده کنید. در کف جدول ها دراز بکشید و دستان خود را از پشت بر روی سرتان قرار دهید.

ج/ همراه داشتن وسایل اولیه:

جهت موارد ضروری این وسایل را به همراه داشته باشید:

 1-
چسب تعدا 5 تا 10 عدد چسب زخم

2-   یک رول بانداژ کوچک

3-   یک نخ سیگار جهت استفاده در مواقع استفاده نیروهای انتظامی از گاز اشک آور

 4- کبریت

 5- یک ظرف کوچک گازوئیل و یا روغن سوخته اتومبیل

6-   دو تا 3 کیسه و یا دستمال پارچه ای جهت ساختن ماسک

 7- گرد و یا خاک ذغال چوب


تذکرات

جهت شرکت در تظاهرات و تجمعات از پوشیدن لباس های گشاد بپرهیزید.

در هر تجمعی و یا حرکتی احتمال حمله را بدهید و آمادگی داشته باشید.

در گروه های 10 نفره به بالا فعالیت کنید.
جهت مواقع اضطراری شماره تلفن منزل و یا محل کار خود را بر روی تکه ای کاغذ به همراه ببرید.

در گوشی تلفن همراه خود اطلاعات حساس قرار ندهید.

در صورت لزوم به فرار ، به سمت خانه و یا محل کار خود حرکت نکنید.

به هیچ عنوان جهت مقابله دچار عذاب وجدان و ... نشوید زیرا در هر صورت مورد ضرب و شتم قرار خواهید گرفت.
به همراه داشتن وسایل اضافی همانند کیف و عینک دودی و ... باعث کند شدن شما میشود.

جهت ساختن ماسک و مرطوب کردن پارچه از نزدیکترین محل عبور آب استفاده کنید. استفاده از آب کثیف جوی ها هم بهتر از استشمام گازهای فلفل و یا تهوع آور است زیرا با ایجاد اختلال در حرکت باعث بی دفاع شدن شما ، دستگیری ، قرار گرفتن در موقعیت ضرب و شتم و ... می گردد.

حتی الامکان یک نفر از نزدیکان را از مکان استقرار و یا مسیر حرکت خود مطلع سازید.

بی دلیل به نیروهای انتظامی و بسیجی اعتماد نکید . وظیفه ای آنها حمله به شما و شدیدترین برخوردها است. پس آماده هرگونه حرکتی باشید.

پیروز باشید







Top of Form



به نام دانشجو برای آزادی

به نام دانشجو برای آزادی

گل زرد گل زرد گل زرد بیا با هم بنالیم از سر درد


عنان تا در کفه نا مردمان است ستم با مرد خواهد کرد نا مرد

جای درنگ نیست، حجت را بر شما تمام کرده اند، به یاد آورید ۳ آذر اهریی را ، بزرگ نیا، قندچی ، شریعت رضوی را، در خون خود غلطیدند تا مبادا که تاریخ روزی آنهارا به سکوت در برابر ظلم محکوم کند.

به یاد آورید قربانیان ۱۸ تیر را، آنچه بر محمدی ها و باطبی رفت، دانشجویانی که خواب آلود با رمز یا زهرا از آسمان به زمین کوبیده شدند ، شکنجههای افشاری را، آنان که در مسیر حق طلبی جسم و روح خود را فدای آزادی نمودند،

به یاد آورید و فراموش نکنید عبدالله مومنی، نماد یک دهه مبارزه و ایستادگی، استقامت و شهامت را، صادقی و زید آبادیها را ، حکیم زده و سلمان سیما را...

فراموش نکنید شما دانشجویان امروز ایران وارثان خلف این دلیرانید

گر چه پاییز کم کم به آخر می رسد و زمستان در راه است اما هنوز در خیابان خون گرم نداها و سهرابها موج میزند، گوش کنید!! ضجّههای مادران و پدران داغ دار ترانه و داوود را که در کوچه پس کوچههای شهر می خراشند دلها را، مشتهای از خاک بر آماده و تنهای مثله شده شان را، سرهای شکسته و جای باتوم بر پیکر دختران و نالههای پدران را...

دوستانتان را پشت دیوارهای دانشگاه ببینید! آنان که تا دیروز کنارتان بودند و امروز به جرم آزاد اندیشی آن سوی دیوارند، اساتیدتان را به خاطر دارید؟ آنان که روزی پیش چشمتان بودند و چراغ راه تان و امروز به حکمی خانه نشینند؟؟

دیدید که چگونه هتک کردند حرمت حریم امن کوی دانشگاه را؟ هم کلاسی هایی که شبانه به سیاه چالهای وزارت کشور بردند را می شناسید؟

چه درد آلود است زیر پوتینهای قزاقی ، له شدن، خورد شدن و فریاد سر آوردن، چه سنگین است بر شما این همه دیدن و دانستن.

فراموش نکنید امروز نوبت شماست که از خواست گاه علم دانش و آگاهی ، و از جایگاه نیم قرن مبارزه با ظلم و استبداد، فریاد بر آورید، خون دوستان شهیدتان را، صدای یاران در بندتان را، بسرایید شاه بیت آزادی را و سر دهید سرودهای گرم دشمن گریز را، بدانید که این بار چنان لرزه ایی بر اندام ظلم افتاده که دست به هر کاری میزند تا از روز شما دانشجویان خلاصی یابد، بازداشت و زندان و کمیتههای انضباطی و همه و همه حکایت از جریانی دارد که از ترس به مرز خودکشی رسیده.

پس آرام باشید و صبور، به دور از هر گونه هیاهو و هرج و مرج

آگاه باشید و هشیار تا نیافرینند باز، حادثه ایی را، و متین و استوار بخواهید و بخوانید آزادی را

مصطفی خسروی
عضو شورای سیاست گذاری سازمان دانش آموختگان ایران


۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

باروخ مردی در جست و جوی حقیقت

امروز تولد باروخ هست. 377 سال پیش در چنین روزی بارخ به دنیا اومد تا زندگی رو تجربه کنه و تجربیات و اندیشه هاش رو از خودش به یادگار بگذاره. به مناسبت تولد باروخ، یه مختصر از زندگی و اندیشه هاش مینویسم تا ادای دینی کنم به اسمی که سالها به عاریه گرفتم و خواه ناخواه این اسم دیگه جزیی از وجود من شده. نمیخوام فرمالیته بنویسم، چون هرکی بخواد به راحتی میتونه به منابع مفصل تری دسترسی پیدا کنه. به عبارت دیگه میخوام باروخ رو به زبان ساده به کسایی که چندان اهل فلسفه نیستند، معرفی کنم و در نهایت چند تا ویدئو میذارم برا کسایی که علاقه دارن تا بیشتر بدونن
 باروخ یک هلندی پرتغالی تبار بود. تو یک خانواده یهودی به دنیا اومد، 24 ساله بود که از طرف جامعه یهودیان طرد شد، دلیل هم مثل دلیل تمام طرد شدگان از جوامع مذهبی و ایدئولوژیک، تفاوت در دیدگاه به مقدسات و داشتن برداشت شخصی از آن چه به اسم مطلق ها سال ها بر اذهان حکومت میکنه، بود.

بعد از طرد شدن از جامعه، اسم بندیک رو برا خودش انتخاب کرد که مترادف لاتین کلمه عبری باروخ بود، تا عقده های مذهبیش رو با یهودیت سنتی کمتر کنه. با تراشیدن عدسی زندگیش رو میگذروند، به چندین شهر کوچ کرد و نهایتا در لاهه مستقر شد. با خیلی از فلاسفه و دانشمندان شهیر هم صحبت و هم کلام شد، و از خیلی از اندیشمندان متاثر شد. و در نهایت با مرض سل چشم از این دنیا فروبست. این خلاصه ای از زندگی ساده باروخ بود. اما آنچه در ذهنش میگذشت، طوفان هایی جان کن بودند. اسپینوزا یک عقل گرای محض بود، و همه چیز رو از دریچه عقل نگاه میکرد. فلسفه ای که اسپینوزا به یاگار گذاشت، بیشتر برپایه وجود و وحدانیت آن بود. از خصلت های منحصر بفرد اسپینوزا این بود که حتی خدا رو با دید مکانیکی تحلیل میکرد و در این راه از همراه خود دکارت هم سبقت گرفت.  به همبن دلیل، شاهکار اسپینوزا "اخلاق" به سبک و سیاق کتب ریاضی و بر برهان و اثبات پایه گذاری شده. اسپینوزا به مفاهیمی در معنای خیر و شر رسیده بود که تا قرن بیستم که نسبیت گرایی در بیشتر مفاهیم رواج یافت، کمتر کسی حاضر به قبولش میشد. از نظر اسپینوزا خیر و شر وجود خارجی نداره، و این ما هستیم که در مقام انتخاب بدان آن ها ارزش مثبت و یا منفی میدهیم. نظرات اسپینوزا به فلاسفه وحدت وجودی مسلمان مثل ابن عربی خیلی نزدیک هست و خیلی ها اعتقاد دارند، مطالعه آثار این فلاسفه تاثیر زیادی بر افکار وی داشته. باروخ اعتقاد داشت که تمامی اشیا و امور صوری هستند از یک مفهوم مطلق و بی انتها که آن را خدا میدانست. .  اما وجود خدا و همین اشیا و امور رو پیوسته میدونست.
زندگی اسپینوزا در یک کلام میتوان خلاصه کرد، جستجوی برای حقیقت محض
دو سه تا جمله از اسپینوزا از رساله اخلاق نقل میکنم تا علاقه مندان اگه خواستن، خوندن این کتاب رو شروع کنن

 آنها که می‌خواهند علل حقیقی معجزات و کرامات را کشف کنند و اشیاء را مانند یک فیلسوف درک کنند نه مانند عوام، که از هرچیز به حیرت می‌افتند، فورأ تکفیر می‌گردند و بی دین خوانده می‌شوند. این تکفیر از جانب کسانی است که عوام‌الناس آنان را کاشف اسرار طبیعت و خدا می‌دانند. زیرا این اشخاص به خوبی می‌دانند که اگر پرده اوهام دریده شود آن اعجاب مردم که مایه حفظ قدرت آنهاست از میان خواهد رفت. قسمت اول، ضمیمه

درباره اصطلاح «خیر» و «شر» باید گفت که این دو، معنی مثبتی ندارند. زیرا شیئی واحد ممکن است در عین حال هم بد و هم خوب و هم نه بد و نه خوب باشد. مثلأ موسیقی برای مبتلایان به مالیخولیا خوب است و برای سوگواران و عزاداران بد است و برای مردگان نه خوب است و نه بد. قسمت ۴، پیش گفتار

«آزادمرد کسی است که کوچکترین توجهی به مرگ نداشته باشد؛ افکار او به سوی زندگی باشد نه مرگ.» قسمت ۴، قضیه ۶۷