۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

خودنویس، بالاترین، حکومت ملوک الطوایفی











جدا از کارکرد سازنده اي که بالاترين در چند سال از بودنش داشته، نقص هايي هم دارد. اما آن چيزي که از بالاترين بالاترين ساخت، تنها حضور و فعاليت کاربرانش بود، نه مديريت آن. اعتقاد راسخ بر آن دارم که قريب به اتفاق نقايص بالاترين ريشه در مديريت اين سايت دارد. در اين نوشتار درباره حواشي يکي از مواردي که مديريت بالاترين با بي خردي عمل نمود، را بازگو خواهم کرد . لازم به ذکر است که بنده مدت هاست که از فعاليت در بالاترين کنار گرفته ام، و تنها امري که سبب نگارش اين سطور شد، تهت ناروايي بود که به بنده روا داشته بودند.
به نظر من بالاترين همان جامعه ايراني است، با بسياري از خصوصيات حاکم بر رفتار و عملکرد ما ايرانيان. اگر جز اين بود بايد شک ميداشتيم که بالاترين از دل جامعه ايراني جوشيده باشد. اما يکي ازمواردي از بالاترين که بسيار شباهت به اين جامعه دارد، سيستم حاکميتي آن است. اگر تاريخ ايران را اندکي خوانده باشيد، به خوبي خواهيد ديد که يک  بي نظمي خاص در عرصه قدرت در اين سرزمين حاکم بوده است. حتي در زمان هايي که وسعت آن را چندين برابر مساحت کنوني ايران تخمين ميزنند. همواره قدرت هاي محلي در کنار قدرت مرکزي وجود داشته که بعضا تنها باج گذار حکومت مرکزي بوده اند و ديگر هيچ سنخيتي با حکومت مرکزي نداشته اند. پس از اضمحلال حکومت عباسيان و سربرآوردن شورش هاي مردمي و ملي، اين آشفتگي بيشتر نمود مي يابد،  وضعيت حاکم بر ايران آن دوران را بيشتر ملوک الطوايفي  ميتوان دانست. حتي در زماني هايي که قدرت مرکزي ، قدرت زيادي داشته است،  باز اين حکومت هاي محلي، نگارنده از آن به خرده حاکميت تعبير مينمايد، وجود داشته اند. پر بيراه نخواهد بود که اين دوران طولاني را تنها امپراطوري هايي بدانيم که بر اساس يک حکومت مرکزي شکل يافته اند. با ظهور قاجاريه، و مدرنيزاسيون اجباري جامعه ايراني، کم کم از ميزان و قدرت خوانين محلي کاسته ميشود، هر چند شيب وقوع اين فرآيند در ابتداي امر بسيار کم ميباشد، اما در اواخر قاجاريه و سپس در زمان رضا خان و پسرش اين منحني با شيب بيشري صعود ميابد. البته با نزول  قدرت خوانين محلي، برخي اصناف و دسته جات، بصورت تدريجی قدرت خوانين را از آن خود ميکنند. بازاريان و روحانيون دو دسته بودند که کم کم شريک قدرت حاکمان مرکزي گشتند.
اين مقدمه شايد به نظر شما بي ربط به موضوع بحث باشد، اما نگارنده جهت روشن تر کردن، معناي دقيق از آن چه در استعمال ملوک الطوايفي در بالاترين در  نظر دارد، بي نياز از آن مقدمه نبود.
اگر عضو  بالاترين بوده باشيد، و مدتي بصورت جدي فعاليت داشته باشيد، بي شک به برخي محفل ها و گروه ها برخواهيد خورد. محفل هايي که ظاهرا بر اساس  يک خواست مشترک، يا عقايد نزديک به هم يکديگر را به مرور زمان يافته و به سمت و سوي کار تشکيلاتي سوق يافته اند. تا اينجاي قضيه را ميتوان امري ميمون و مبارک دانست، چون حداقل ميشود گفت که در دنياي مجازي ما ايرانيان در حال آموزش و تمرين کار دست جمعي هستيم. اما اين تمام قضيه نيست.  چنانچه شما مدلي از حکومت را در نظر بگيريد که احزاب و دسته جات متنوع در آن فعال باشند، و بر اساس يک مدل و الگوي ثابت و معين به نام قانون، هر کدام بتوانند ميزاني از قدرت را کسب کرده و براي افزايش سهمشان رقابت نمايند، بدون شک و شبهه آن جامعه پويا بوده و روند رشد و توسعه پايدار را خواهد پيمود. اما چرا در جامعه اي مثل ايران با تاريخ 100 ساله احزاب چنين توسعه پايداري عملي نشده است؟ پاسخ تنها در يک کلمه است؛ قانون.
 قانون در ايران هيچ وقت ثابت و مشخص نبوده  و همواره نياز به تفسير فردي قدرت نشينان داشته است. اين امر در بالاترين بسيار مشهود و هويداست.  ظاهرا شما با برخي از قوانين مندرج در آن  روبرو هستيد، جدا از آن که اين قوانين ضعيف و يا قوي هستند، شما با اجراي شخصي قانون روبرو هستيد.
اينجا مديران بالاترين ميزان قانون هستند و ميل و خواسته آن ها به هر سمت که چرخيد، قانون را تفسير و اعمال ميکنند. حال همان مدل ملوک الطوايفي را در بالاترين در نظر آوريد. دسته جاتي متنوع و با خواست هاي گاه متناقض و مديريتي که ديمي تصميم ميگيرد و اعمال ميکند. بديهي است در چنين وضعيتي آن دسته و گروهي که به مديران نزديکي بيشتري يابد، ميزان بيشتري در تصميم هاي آنان و تفسيرهايشان از قوانين تاثير گذار خواهد بود.
بنده قصد ورود به موارد  بسياري که خود شاهدي بر اين ادعاست را ندارم، و تنها به دو مورد مرتبط با خود بسنده ميکنم. 
کاربري که نزديکي زيادي به مديران دارد، در محيط ديگري بنام فرند فيد هتاکي هاي بيشماري عليه بنده مينمود، تصميم شخصي من بر پرهيز از برخوردها با چنين اشخاصي است که ادبشان معرف شخصيت ناهنجار فردي و خانوادگي است. مسلما براي کم شدن اصطکاکات، ايشان را از ليست دوستان حذف کردم. اما ادامه داستان آن جاست که مديريت بالاترين به صورت يک طرف ديگر دعوا وارد ميشود و حساب بنده را براي مدت يک هفته به دليل لينک دادن به فرند فيد مسدود ميکند، دليل مضحک آنان نيز بلاک کردن چنين کاربري است. وقتي مديريت بالاترين يک طرف دعوا قرار گيرد، مسلما به ياد نخواهد داشت که مشاهده يک حساب کاربري عمومي، حتي براي آنان که بلاک شده اند ميسر و ممکن است.
با توجه به اعتراضات شخصي به روند نوچه پروري و مديريت باندي  بالاترين، و مهمتر در اعتراض به مشروعيت دادن به حضور گروه هاي تجزيه طلب و حمايت پيدا و پنهان از ايشان تصميم به ترک بالاترين گرفتم. مهمترين پارامتر در اين تصميم گيري آن بود که خود را مسئول در برابر مشروعيت حضور عناصر تجزيه طلب وابسته به دول خارجي ميديدم، و حضور منِ نوعي را مماشاتي در اين امر مي پنداشتم. البته اين مورد ذکر شده چندان اهميتي در کليت ماجرا ندارد،  تنها به دليل ارتباط آن با اتفاقات اخير، به ذکر آن پرداختم که در ادامه خوانندگان، اين ارتباط ساختاري آن را با کليت مساله خواهند ديد.
جناب آقاي نيک آهنگ کوثر، کارتونيستي که ادعاي نقادي از کساني دارد که زماني در سيستم جمهوري اسلامي داراي منصبي بوده اند. در اين نوشتار اصلا بنايي به ورود به درستي يا نادرستي اين امر  و نحوه انتقادات و دلايل محتمل بر اين ابرام در تکرار مکررات ايشان را ندارم،  اما آن چه قابل ذکر است ادعاي ايشان مبني بر اهميت نقادي بيرحمانه  براي استوار کردن خيمه آزادي بيان است. ايشان يکي از کاربران فعال بالاترين ميباشد و صاحب يکي از اين دسته ها و باندهايي که پيشاپيش ذکر گرديد. تا اينجاي قضيه را بصورت کلي ميتوان امري مطلوب شمرد، و آن را بصورت کلي امري طبيعي دانست. اما آيا دسته جناب کوثر، خود به آزادي بيان معتقد است و به حريم هاي شخصي و عرفي براي برقراري آزادي بيان پايبند است که هر بار منتقدينش را به صفتي و انگي مينوازد؟ و هر بار از تهديدات جاني خودش توسط ديگران سخن ميراند؟ ( البته با توجه به شناخت از شخصيت ايشان، ميتوان مطمئن بود، اگر چنين امری واقعيت داشت، تا کنون هزاران بار مصاحبه اختصاصی با خبرگزاری ها داشتند و اسناد آن را عمومی ميکردند.)
نگاهي کوتاه به کامنت هاي نگاشته شده توسط ايشان و تهديد، تمسخر منتقدين توسط ايشان، نشان گر آن است که ايشان و لشکريانش آزادي بيان را تنها براي خود ميخواهند، نه براي ديگران! آزادي بيان را براي تخريب ديگران ميخواهند نه نقد آنان. وقتي از پاسخ گويي به سئوالات منطقي کاربران در ميمانند، نه تنها به ايشان انگ ميچسبانند، بلکه حتي آنان را مامور اطلاعات ميشمارند، و حتي پا را فراتر نهاده و تهديد به رديابي کاربران ميکنند. در يکي از کامنت هاي مرقوم ايشان، ادعا شده است که دوستاني دارد که ميتواند محل اقامت يکي از منتقدينش را بيابد؟!! خود اين جمله نشان از چهره واقعي اين افراد ميدهد.
اما ذکر ايشان تنها بدين مناسبت بود که نشان دهد که مديريت باندي، يک مجموعه به نام بالاترين چه بلايي ميتواند بر سر آن بيارد. کامنت هاي منتقدين آن ها در چشم برهم زني، از صفحه روزگار پاک ميشود؟! با ادعاي فحاشي؟! که در آن ها تنها چيزي که نمي شود يافت، همين فحاشي است. و حتي پا را فراتر از آن نهاده و حساب کاربري تعدادي از مخالفين ايشان را ميبنندند.  همه اين ها نشاني است از آنکه جوهر احکام بالاترين به خودنويس ديگران است.
حساب کاربري بنده را نيز در همين پروسه مسدود کرده و ذکر کرده اند: که بدليل حساب هاي مجازي متعدد، آن را بسته اند. اين تهمت زني و افترا تنها بابت آن بوده که هيچ دليل و حجت ديگري براي بستن حساب کاربري غير فعال بنده نيافته اند، و از آن ابزاري ساخته اند هم براي ترور شخصيتي بنده ( که يکی از منتقدين آنان بوده ام) و هم براي حذف ديگر منتقدين. بنده به صراحت اعلام ميکنم که تنها يک حساب کاربري داشته ام، و 6 ماه بوده است که با آن وارد بالاترين نشده بودم. طرفه آن که حساب کاربري آکريم را هم به دليل فحاشي و تقلب بسته اند و در سند تقلب به لينک ارسالي توسط بنده  استناد کرده اند. لينک ارسالي بنده حدودا 7 ماه پيش بوده است، جالب آن است که سيستم ايشان هفت ماه در خواب غفلت بوده و ناگهان تقلبي کشف ميکند.
وقتي مديريتي بر اساس منافع باندي و گروهي باشد، صداي منتقد بايد خفه شود، قلمش شکسته و آبرويش ريخته. در چنين سيستم هايي قانون حد و مرز حکمراني نيست، بلکه ابزاري است براي سرکوب. ريشه همه بي نظمي ها و آشوب ها، از تفسيرهاي شخصي گاها متناقض ايجاد ميشود.
مديريت يک سايت اجتماعي، همچون بالاترين موظف است که اطلاعات شخصي کاربران را پيش خود محفوظ بدارد، آيا در مورد بالاترين چنين بوده است؟ بنا به نقل قول هاي آقاي نيک آهنگ، و بنا به کامنت هاي مرقوم توسط ايشان ، ميتوان فهميد که چنين مهمي در برابر رابطه بازي به هيچ انگاشته ميشود. ضوابط فداي روابط ميشود. کمترين انتظار از بالاترين آن بوده که  زماني تهديد به افشاي اطلاعات شخصي کاربران ميشد، در مقام وکيل مدافع عمومي کاربران، با اين برخورد مخالفت شود، حاشا که چنين نشده، بلکه از شواهد امر پيداست که مديريت نيز در اين تخلف دست داشته و دارد.
سخن به درازا رفت، و اين امر از حوصله خوانندگان خارج، اين مطلب را به پاسخي به ف.م.سخن پايان ميدهم که يکي از خودنويسان است. ايشان در مطلب که به تازگي منتشر شده است، منتقدين نيک آهنگ و مسيح علينژاد را سعيد امامي پنداشته است که تنها در صدد حذف مخالف هستند. ابتدا بايد از قياس خانم علينژاد با نيک آهنگ متعجب بود، چرا هر چه آن يکي نان را به قيمت روز ميخورد، اين يکي  حداقل در طي يکسال  و نيم نشان داده، که شرافتش را در بازار مکاره به حراج نميگذارد. علينژاد هر کم و کاستي داشته باشد، نشان داده با خودش و با دلش صادق است، غشي در او نيست، نه خودنويسي دارد که غم تهيه جوهرش را داشته باشد، نه از قامت خبرنگار خارج شده، و در قامت رهبري اپوزيسون جديد ظاهر تا در فکر عضو يابی آن باشد. اما برخي گويا قصد پوشيدن عباي اپوزيسيون جديد را در سر دارند و راه آن را تنها در جنجال يافته اند. اما قسمت ديگر پاسخم در مورد اين قياس است، خواستم بگويم  که ف.م.سخن، وجدان عمومي، چنين نيست که با خوش رقصي هاي شما قلب واقعيت را پذيرا شود، و گرنه امثال شما در همين سيستم جمهوري اسلامي کم از فضايل رهبري و نشاندن وي در جايگاه جانشين پيامبر و خدا  سحن نراندند، در جاسوس و عامل بيگانه بودن زندانيان سياسي کم قلم قلمفرسايي نکردند و در تخريب همراهان سبز جنبش، کم خودنويس ها جوهر افشاني نکردند، حاشا که کسي اين خوش رقصي ها را باور کرده باشد. آقا يا خانم، ف.م.سخن، سعيد امامي کسي بود که منتقدش را ميکشت و به او انگ هم ميزد، سعيد امامي کسي بود که برايش هدف وسيله را توجيه ميکرد. سعيد امامي کسي بود که قدرت را ميپرستيد. سعيد امامی برخواسته از سيستمی بود که قانون برای منافع شخصی ابزار بود. و سعيد امامی نماينده حاکميتی بود که حاکمان نماينده و مدافع همه مردمشان نبودند، و خون برخی رنگين تر بود. وجدان عمومی شايسته تر اين قياس را خواهد داشت که عملکرد چه کسی يا کسانی حذفی است و سنخيت بيشتری با سعيد امامی ها دارد.
و در پايان ميگويم:
خود شکن، آينه شکستن خطاست

۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

استیضاح احمدی نژاد را خامنه ای به سپاه ابلاغ کرد













در مطلب پیشین از تقابل خامنه ای و احمدی نژاد نوشته شده بود و یکی از اهداف سفر خامنه ای به قم، رایزنی برای ایجاد جبهه جدیدی علیه احمدی نژاد ذکر شده بود. شواهدی نیز بر این امر ارایه شد، که برخی نیز بر صحت خبر درگیری سپاه و وزارت اطلاعات، ارجاع داده شده به سایت جرس، شبهاتی وارد کرده بودند. که هر چند از نظر نگارنده، صحت خبر درگیری بین وزارت اطلاعات و سپاه، تایید شده است، اما با انتشار مطلبی در ارگان رسمی سپاه، لازم است که هم بر درستی آن خبر درگیری صحه گذاشت و هم باز این مطلب را نشانی دیگر از تقابل روز افزون بین خامنه ای و احمدی نژاد محسوب نمود.
 ارگان رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سخن احمدی نژاد را در مورد "در راس امور نبودن" مجلس، "تعریض" به رهبران فعلی و سابق جمهوری اسلامی ایران دانست. این مطلب در رسمی ترین تریبون سپاه یعنی نشریه "پیام انقلاب" چاپ شده است. نشریه ای که زیر نظر مستقیم نماینده ولی فقیه در سپاه نگاشته و منتشر میشود. پر بیراه نخواهد بود که مواضع آن را منویات واقعی خامنه ای دانست که از طریق مجتبی به علی سعیدی ابلاغ میشود.  و وقتی چنین مطلبی در تریبون رسمی خامنه ای در سپاه انتشار میابد، تنها میتوان چنین برداشت کرد که خامنه ای  فرمان  آماده باش به سپاه برای رویارویی با حواشی این تقابل را  داده است. 
مروری بر متن مقاله مذکور، به خوبی روشن میسازد که هدف از این آماده باش چیست و بردی که برای این پروژه در نظر گرفته شده است، تا به کجا خواهد بود. در این مقاله این بار، خود احمدی نژاد مستقیما آماج حمله است، نه به مشایی و یا احیانا رحیمی. که خود نشانی است از تفاوت این برخورد با برخوردهای سابق با تیم احمدی نژاد. حتی  به امکان استیضاح وی توسط نمایندگان نیز اشاره شده است، که از آن میتوان  حتی تبین چگونگی حذف احمدی نژاد تعبیر نمود.
اما نکته دیگر در مورد این مقاله، استفاده از لقب مجلس اصولگرا برای مجلسی است که خامنه ای در این یک ساله چندان روی خوشی به آن نشان نداده بود. دو دلیل برای استفاده از عبارت " مجلس اصولگرا" در این مقاله میتوان متصور بود. 
1- تایید هر اقدام مجلس  در زمینه برخورد با احمدی نژاد از جمله استیضاح وی. 
2-  چرخش کلی خامنه ای به سوی اصولگرایان سنتی که ره آورد خامنه ای از سفر قم بوده است. 

اکنون نگارنده با قوت بیشتری مطلب پیشین خود را تایید نموده و پیش بینی میکند که حذف احمدی نژاد به زودی رنگ واقعیت خواهد گرفت.
اما هنوز دو نکته جای دقت و تعمق  بیشتری دارد:
اول این که چرا خامنه ای به  حذف احمدی نژاد راضی شد و یا اصولا دلایل این تقابل چیست؟ 
دوم آن که احمدی نژاد و هم تیمی هایش در این مدت باقی مانده تا ناک اوت شدن، چه کارت هایی  را رو خواهند کرد تا موازنه قدرت  را به نفع خود تغییر دهند؟
بطور اجمالی جواب سئوال اول را میتوان در سه گزینه احتمالی دسته بندی کرد :
 1- وضعیت فوق بحرانی حکومت در استانه هدفند سازی یارانه ها؛ طبق پیش بینی های تایید شده توسط شورای امنیت، احتمال سرنگونی حکومت طی شورش های مردمی وجود دارد. بدیهی است که حذف احمدی نژاد در این شرایط یک گزینه برای هم شوکه کردن جامعه خواهد بود که توان حرکت را از وی بگیرد. احتمالا تمام تقصیرهای گرانی و ناکارآمدی بر سر احمدی نژاد خراب خواهد شد تا با حذف وی، به نحوی مقداری از پتانسیل نارضایتی ها بکاهند.
2- ایجاد اختلاف در صفوف معترضین و بویژه جدایی اصولگرایان سنتی ازاصلاح طلبان: بدیهی است که با حذف احمدی نژاد، نیروهای سنتی جامعه، همچون بازار و حوزه که جلوی حکومت قد علم کرده بودند و هر روز احتمال اجماع آنان با جنبش سبز میرفت؛ راضی شده و پتانسیل این اتحاد حداقل خواهد شد. از سوی دیگر نیروهای محافظه کار تر و تکنوکرات های اصلاح طلب و همچنین نیروهای نزدیک به اکبر هاشمی رفسنجانی، خواستار مشارکت در قدرت شده و به نحوی نیروهای جوان تر اصلاح طلب را منزوی خواهند کرد. مهمتر آن که در بین جنبش سبز  این اختلافات نمودار خواهد شد. برخی ندا خواهند داد که ما خواستار برکناری احمدی نژاد بودیم که رسیدیم، و بخش اعظم جنبش سبز که تقریبا به هیچ یک از خواسته های اصلی خود نرسیده اند، و کف مطالباتی که میرحسین مطرح کرده بود، نه تنها ضمانت اجرایی نخواهد یافت، بلکه حکومت اصلا برای آن ها وزنی قایل نخواهد شد. البته این سناریو آن ها، با عملکرد خوب کروبی و میرحسین تا حد زیادی میتواند بی اثر شود.
3- در هیاهوی  حذف احمدی نژاد و شروع هدفمندی یارانه ها، سناریو توافق با گروه 5+1 بصورت پنهانی دنبال خواهد شد. و امتیازهایی سر پرونده هسته ای  بی سر و صدا به غرب  داده خواهد شد.
اما برای جواب دادن به سئوال دوم، نگارنده ترجیح میدهد که فعلا ناظر امور باشد. چرا که اعتقاد دارد که احمدی نژاد شخصی است که از آخرین داشته هایش نیز استفاده میکند و هیچ خط قرمزی در این مورد نمیشناسد. مسلما احمدی نژاد در این فاصله تا عملیاتی شدن پروژه استیضاحش، حادثه جنجالی دیگری رقم خواهد زد




۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

کدی که وزیر اطلاعات برای خامنه ای فرستاد و پاسخی که خامنه ای داد





سفر اخیر خامنه ای به قم،  میتواند از چندین منظر مهم ماشد. اولاعدم پذیرش دیدار برخی از مراجع مستقل با خامنه ای، خود گویای مواضع روحانیون غیر حکومتی در قبال سیاست های در پیش گرفته شده از سوی وی بود و نشان از تزلزل موقعیت خامنه ای در بین حوزویان داشت. موضوع دیگر را نیز میتوان در عدم استقبال پرشور مردم از خامنه ای دید. سازماندهی مستقبلین و خرج های میلیاردی، بیش از 40 هزار نفر پیاده نظام برای خامنه ارمغان دیگری نداشت که در خوش بینانه ترین حالت، یک دهم جمعیتی بود که  پیکر آیت الله منتظری را بدرقه کرد. برگ های دیگر خامنه ای هم در این دیدار سوخت. فضای روانی که قبل از سفر وی به قم ایجاد شد، عملا ولایت عهدی مجتبی را نیز فقط در حد رویایی در دور دست رها کرد. اما این همه ماجرا نبود و همه مراد خامنه ای از رفتن به قم این نبود. مدت ها پیش شایعه دهان به دهان میگشت که احمدی نژاد در یک جمع نه چندان خصوصی تهدید کرده بود که اگر مقاومت ها  و مخالفت ها در برابر وی ادامه یابد، وی نیز در مورد دست داشتن خامنه ای در کودتای انتخاباتی  افشاگری خواهد کرد. یکی از اهداف این سفر که تقریبا در همه تحلیل ها و گمانه زنی ها، چه پیش و در حین سفر، غایب بود، آینده رابطه خامنه ای و احمدی نژاد بود. این موضوع وقتی مهم و برجسته میشود که مصاحبه حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات را پیرامون حمایت رهبری از ساز و کاری دانست که دولت نهم و دهم سر کار آمدند، را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. مصلحی در مصاحبه مذکور گفته است: "با مسیری كه رهبری طراحی كرد، وضعیت به گونه‌ای شكل داده شد كه دولت نهم و دهم بر سر كار آمد و نظام در مسیر درستی قرار گرفت و به این ترتیب مقابله‌هایی كه با آن صورت می‌گیرد یك مقوله كاملا جدی است."
تا اینجای قضیه ممکن است برخی آن را فقط یک اثبات حمایت رهبر از احمدی نژاد در برابر انتقادات  از دولت بپندارند. در حالی که نگارنده نظری خلاف این دیدگاه دارد و سخنان مصلحی را کدی میداند که دولت احمدی نژاد از زبان امنیتی ترین فرد کابینه به خامنه ای میدهد. پیش از این خبری از درگیری مسلحانه بین بخش هایی از سپاه و وزارت اطلاعات پخش شده بود که نشان از هراس هر یک از دیگری داشت. سازمان امنیت سپاه که زیر نظر مستقیم مجتبی خامنه ای اداره میشود، میداند که تیم احمدی نژاد اگر بتواند، خامنه ای را زمین زده و برای همیشه حذف خواهد کرد. به همین منظور تمام تحرکات دولت مردان را زیر سر گرفته است. خود این درگیری مدرکی است بر صحت وجود اختلافات بین خامنه ای و احمدی نژاد. و وقتی که وزیر اطلاعات با ادبیاتی غیر متداول بر طراحی یک مکانیزم توسط رهبری اشاره میکند، تنها دلالت بر این نکته خواهد داشت که مسیر قانونی نبوده است. مضاف بر این که مصلحی این مسیرگذاری را  مسبوق به انتخابات نهم ریاست جمهوری نیز میداند. نگارنده اعتقاد دارد که این سخنان تنها کدهایی بود به خود شخص خامنه ای و هشدارباشی بود نسبت به آنچه در حال وقوع است. همزمانی این مصاحبه و سفر خامنه ای به قم، مشخص میسازد که این هشدارباش نسبت به اموری است که در قم در حال وقوع است. پذیرایی گرم از خامنه ای توسط مصباح یزدی، نیز نشانی خواهد بود بر چرخش حامیان حوزوی احمدی نژاد به سمت خامنه ای. پس میتوان یکی از اهداف سفر به قم را معاملاتی در پس پرده دانست در جهت حذف و یا تضعیف احمدی نژاد.و این سفر درست زمانی انجام شد که احمدی نژاد در سفر به لبنان،  نزدیکی بیش از پیش حزب الله به خود را به رخ خامنه ای کشیده بود و خامنه ای احساس خطر مضاعف از تحرکات احمدی نژاد داشت. هاشمی رفسنجانی نیز در وبسایت رسمی خود دعا کرده بود که تذکرات علما کارگر شود. در همان روزها سایت اکبر هاشمی، به کرات بر لزوم بر کناری احمدی نژاد مطالبی منتشر میکرد که نشان میداد بخشی از سخنان روحانیونی که حاضر به دیدار شده اند ، پیرامون برکناری احمدی نژاد خواهد بود.
اما مساله بدین جا ختم نمیشود. واکنش تلویحی دفتر رهبری به بی اهمیت تلقی کردن غیبت احمدی نژاد در سفر به قم را نیز میتوان واکنش اولیه خامنه ای به سخنان حیدر مصلحی ارزیابی کرد. گزارش منتشر شده از حاشیه سفر قم  در پایگاه اطلاع رسانی خامنه نه تنها از بی اهمیت بودن غیبت احمدی نژاد در این سفر میگوید، بلکه اشاره ای هم در خصوص بی میلی حضار به شنیدن گزارش محمد رضا رحیمی معاون اول رئیس جمهوری در جریان دیدار هیأت دولت با آیت الله خامنه ای در قم دارد.
آن چه میتوان گفت این است که خط خامنه ای و احمدی نژاد  نه تنها بطور کل از هم جدا شده بلکه در تقابل با هم قرار گرفته است و روزهای آتی میتواند آبستن حوادثی از تصفیه حساب های داخلی کودتاچیان باشد. حوادثی که سفر قم  فرصتی بود برای بستن نطفه آن  در پس  امیتازهایی که طرفین میدهند و میگیرند و حوادثی که بطور قطع میتواند سبب افشا شدن ابعاد وسیعتری از کوتای خونین 88 شو .د.


۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

ننگ بر روبه صفتي، چه عليرضا افتخاري، چه هادي خرسندي

فرق هادي خرسندي با عليرضا افتخاري چيست؟! يکي مطربي بزم قاتلان جوانان اين مرز و بوم را ميکند يکي خوش رقصي در مجلس  آنان که با پول دشمنان اين ملت به کشورشان لشکرکشي کرده اند.
ننگ بر روبه صفتي، چه عليرضا افتخاري، چه هادي خرسندي 

۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

عاقبت الامر این خامنه ای بود که در شیپور جنگ آخر دمید











این اقدام جنجالی خامنه ای با توجه به سفر قریب الوقوع وی به شهر قم میباشد. اما سئوال اینجاست  که چرا خامنه ای دست به چنین اقدامی زده است؟  اقدامی که یک سال تمام جراتش را نداشت. تعلیق مداوم تصمیم گیری قاطع پیرامون این موضوع، از بی ثباتی  در توازن قوا خبر میداد. خامنه ای همواره ترس آن را داشت که با دست زدن این اقدام، معدود پل های باقی مانده را نیز خراب کند و دیگر هیچ راهی برای برگشت باقی نمانده باشد؟ اما به هر حال میدانست که باید روزی تصمیم بگیرد و مترصد آن بود که اگر کفه ترازو به نفعش چرخید، در اسرع وقت کار را تمام کند. اما آیا موازنه قوا به نفع او و باند کودتاچیان ساکن در بیتش چرخیده است که پیروزمندانه با دمیدن بر شیپور جنگ آخر به استقبال مرگ حریف رفته اند؟
جواب این سئوال مسلما نه میباشد.  رصد اخبار یک ماه تحولات ایران، به خصوص آن چه در شهر قم گذشته است راهنمایی است برای این جواب. اما این تنها راهنما نیست. دو علامت دیگر ما را در رسیدن به این جواب یاری خواهند کرد. شکست حتمی و 100 در صدی در عرصه سیاست خارجی که استیصال، پرخاشگری و لات بازی احمدی نژاد کاملا از نتایج آن است، این نکته را به کودتاچیان و فرماندهان سپاه به خوبی فهمانده است که روزهای تیره ای در پیش است. فشار خارجی و تحریم به قدری بوده است که پایه های اقتصادی کشور را هر روز با شدت تمام میلرزاند. که بسامد این لرزش با همزمانی عامل دوم  افزایش یافته است. عامل دوم که خود نیز شاخصی دیگر در رسیدن به جواب فوق بود، وضعیت قرمز کشور در آستانه  هدفمند سازی یارانه ها و احتمال شورش های مردمی، حاکمان را شدیدا ترسانده است. این همه ترس کودتاچیان را بر آن داشته که شدیدا در پی آن باشند که با عرض بندگی حوزه ها و مراجع، اولا برای خامنه ای یک ظاهر قدسی بتراشند، ثانیا عملا با این کار مقاومت حوزه و علما را در برابر خامنه ای به شکست کشان و نیز  اتحاد بازار و حوزه که چندی است عملا ظهور خارجی یافته  را بگسلند. از موفق بودن مقاومت حوزه و علما، نگارنده به همان نامه ای اعتراضی که صادق لاریجانی  برای خامنه ای فرستاد، اکتفا میکند. آن نامه به تنهایی نشان داد که سید علی در این مسیر تنها تر از همیشه مانده است. نه مجلس با اوست، و نه حتی رییس قوایی که خود نصب کرده است.
 سفر خامنه ای به قم به این منظور طراحی شده است، که با یک تیر دو نشان بزنند : هم مقاوت حوزه را در هم شکند و هستی  روحانیت مستقل را برای همیشه سقط کند، هم بتواند متحدین مشترک المنافع آنان را یک به یک از میدان به در کند. مقاومت مراجع و علمای شناس گویا خارج از انتظار آقایان بوده است و نیاز به نشان دادن ضرب شصتی برای آنان را لازم محسوب کرده اند. این حکم خامنه ای، مطمئنا در این چهارچوب، قابل تفسیر است: ایجاد رعب و وحشت بین مخالفین حوزه و بازار و زدن ضربه نهایی در این میان به هاشمی. این که این سناریو تا چه حد موفق خواهد بود، سئوالی است که چند روز آینده به قطع میتوان بدان جواب داد. اما تا اینجای کار به این نتیجه میتوان رسید که این اعلان جنگ فقط از روی استیصال و ترس از آینده بوده است، نه از روی چرخش توازن قوا به نفع خامنه ای، بلکه بر عکس چون خامنه ای و تیم کودتا، همه چیز را از دست رفته میبیند، نیاز به راه انداختن سر و صدای مهیب دارد تا ضعف خود را در پناه این صداها گم کند. واقعیت آن است که سید علی تنها مانده است در برابر یک ملت، ملتی که سنتی و مذهبی و مدرنش، معلم و دانشجو و بازاری و حتی آخوندش همه علیه او هستند.

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

فحاش های مجازی، اپوزیسیون قلابی



امروز دو مطلب در مورد غزل امید در فضای مجازی ایرانیان، مورد توجه ویژه قرار گرفته بود. یکی از محمود فرجامی و دیگری از پارسا صایبی. این نوشته ها و حاشیه های پیرامونی آن ها، محرکی بود بر نوشتن این چند سطر در باب اپوزیسیون قلابی که هر روز بر وسعت عملکردشان افزوده میشود

همانگونه که بررسی سابقه نام برده مشخص میکند، ایشان با برداشتن پرچم مخالفت افراطی با رژیم، بازیگر نقشی بوده است. اما روزی پرده ها پس افتاده  و کراهت نفس و خودفروشی های ایشان بر عموم هویدا.اما آیا قضیه به همین جا ختم میشود؟ 
میخواهم  با ذکر مثالی چند پیرامون یکی از ملموس ترین فضاهای مجازی، مجرای ورود به بحث را برای خوانندگان ملموس تر نمایم.
سایت بالاترین یکی از پر توجه ترین و پرمخاطب ترین فضاهای مجازی ایرانیان ،بویژه نیروهای منتقد و مخالف رژیم استبدادی است. اگر در یک بازه طولانی رفتار کاربران این سایت را دنبال کرده باشید، برخی نکات را ممکن است به عینه  در مورد برخی از کاربران، شاهد بوده باشید. برخی دین ستیزی های مفرط،  یکی از مواردی است که در این زمینه جلب توجه میکند. عده ای نیز با تمسخر عمدی کنشگران فعال .سعی بر آن دارند که  تمامی این کنشگران را وابسته به رژیم، اصلاح طلبان و غیره نشان دهند  و بدین منظور از واژه های همچون اسهال طلبان و یا رفسنجانیست  ها استفاده میکنند. اینان با ظاهر شدن در قامت یک اپوزیسیون برانداز و تند رو،عموما سعی نموده اند خود را در نقش یک مخالف کلی رژیم جا بزنند.
با دقیق شدن در عملکرد آنان، چند نکته مشترک را میتوان استخراج نمود. دفاع افراطی از اسراییل، تمسخر افراطی مذهبی ها، اهانت به قرآن و پیامبران به بهانه دفاع از آزادی بیان.  به تازگی، سکولاریسم و لاییسیته نیز پیاز داغی شده است که  هر خروجی شان را بدان می آرایند. قبل از ورود به بحث چند مثال مشهود را بصورت تصویری آورده ام:
کاربر اول، رضی نام دارد که نگاهی به فعالیت پر سابقه ایشان ، نشان میدهد یک اسلام ستیز افراطی است و طرفداری ارز رژیم اسراییل را در سرلوحه کار داشته است.


اما این تنها یک روی سکه است، روی دیگر سکه آن است که در تصویرهای زیر میبینید.




اما وقتی یک جای کار ایشان سوتی میدهد ، حتی وبلاگ خودش را هم پاک میکند. و پس از آن بیشتر  از رجا نیوز و فارس لینک میگذارد. و گویی آن رضی سابق را لولو برده است.
کاربر دیگر هیرhair,، نام دارد. صفحه شخصی کاربری ایشان، میتوانید  چنین تصویری را ببینید:

تا اینجای کار ممکن است فکر کنید که ایشان یک کاربر شدیدا سکولار و مخالف رژیم است، اما فقط یک مورد از کامنت های ایشان مشخص مینماید که ایشان مامور کجاست:


هدف از ذکر این دو مثال فقط آشنایی مخاطبین بود با نوع کاربرانی که منظور و مراد این نوشته است و ارزش دیگری ندارد.
اما آنچه هدف اصلی این نوشته است شکافتن این موضوع که اصولا چرا مزدوران رژیم این چنین روشی را برگزیده اند، میباشد.
نگارنده اعتقاد دارد که بر اساس منطق امنیتی، حرکتی برای قدرت خطر بیشتری دارد که بتواند  و پتانسیل آن را داشته باشد که در  فضای عمومی گسترش یافته و پایگاه  های اجتماعی برای خود کسب نماید. به دیگر زبان، سپهر عمومی را تسخیر نماید. اصولا مطلوب قدرت همواره یک جامعه اتمیزه شده است که هیچ گونه تشکلی در آن فعال نباشد. با نگاهی به سیمای  جامعه ایرانی به راحتی این نکته مشخص میشود که نیروهای مدرن جامعه ،تشکل ها و جمعیت یابی های ضعیف تری نسیت به اقشار مذهبی تر و سنتی تر دارند. دو نیروی پیشرو مدرن یعنی دانشجویان و فعالین سیاسی، با آن که جنس تشکل هایشان پیشرفته تر از هیئت ها و دسته جات نیروهای سنتی است، اما واقعیت آن است که ابزار مناسبی برای ارتباط با بدنه جامعه را یا نتوانسته تولید کند و یا استبداد معدود ابزارهایشان را نیز از ایشان ستانده است. در مورد سندیکاها و انجمن های صنفی نیز، یا موازی سازی حکومتی صورت گرفته و یا اگر معدودی مستقل نیز یافته شود، مانند سندیکای رانندگان شرکت واحد و یا انجمن صنفی معلمان، آنچنان تحت فشار بوده اند که نتوانسته چندان شاخ و برگی بگیرد و گسترش عرضی یابند.
اما بخشی سنتی تر جامعه، با آن که فهم سیاسی بالاتری از فعالین ندارد، و با وجود آن که بصورت خصلت رفتار جمعی، بصورت اتمیزه تری زندگی میکند، اما بدلیل شباهت بسیار سبک زندگی کردن تک تک آنان، توده وار بودن ، کوچک ترین ابزارهای گردهمایی آنان نیز میتواند به عنوان یک ابزار مهم  برای حرکت تلقی شود. (تشابهات طبقه اجتماعی و فرهنگی، نوعی جاذبه برای حرکات دستجمعی است).  ابزارهایی که رژیم به هیچ وجه نمیتواند از انان به بهانه  تهدید امنیت ملی ، دلیلی که در برخورد با احزاب، سندیکاها و انجمن ها تمسک میجوید، بستاند.  چندین مثال ساده، به روشن شدن منظور نگارنده کمک خواهد کرد. مسجد، نهادی است دینی با کارکردهای خاص خود. اما  محلی است که پتانسیل بالقوه برای شکل دهی حرکات اجتماعی بخش های سنتی تر و بویژه بازاریان را  نیز دارد. هر چند رژیم سعی بسیار کرده است که با برپا کردن پایگاه های بسیج در مساجد به نحوی بر فعالیت های جانبی در آن نظارت داشته باشد، اما واقعیت آن است که بدلیل تعدد فراوان این محل های تجمع، و همچنین وجود آشنایی و وابستگی بین مردم گرد آمده در مساجد و اعضای بسیجی پایگاه بسیج مربوطه ، عملا رژیم کنترل آن چنانی بر مساجد نخواهد داشت. مثال دیگر، مترو، اتوبوس، تاکسی  و صف نانوایی ها میباشد که سپاه کودتا هیچ نظارتی بر آن ها نمی تواند داشته باشد.
وجود پل های ارتباطی بین نخبگان جامعه و فضای عمومی، مهمترین فاکتور لازم برای وجود پویایی دینامیکی یک جامعه میباشد. بسیاری از فعالین اصلاح طلب، همواره بر این نکته اعتراف داشته اند که مهمترین ضعف آنان در ارتباط با توده ها بوده است. این که بتوانند خروجی فکری خود را بصورت ملموس برای تک تک افراد جامعه بازگو نمایند، مسلما نقش بسزایی در جلب حمایت جامعه خواهد داشت. احزاب اصلاح طلب پس از شکست های متوالی  به این نتیجه رسیده بودند که باید بیشتر از دغدغه های اقتصادی مردم بگویند، و دیدگاه های سیاسی خود را بصورت عامیانه و کوچه بازاری برای مردم بیان کرده و با صحبت از بیکاری و تورم، این دغدغه ها را قابل لمس تر نمایند. نگاهی به ریشه های بیداری جامعه ایرانی در انتخابات سال 88،  و اهمیت مباحث مطروحه در مناظره های تلویزیونی،  خود شاهدی است بر درستی این ادعا.
اما تمامی این مقدمه و حواشی برای آن ذکر شد تا بتوان با این نتایج، دلایل عملکرد مزدوران فعال رژیم را در دین ستیزی مفرط، و سیاه نشان دادن آینده فعالیت های اصلاح طلبی و ترغیب به براندازی و حرکات خشن  تحلیل کرد.
3 دلیل عمده در فعالیت های این چنینی میتوان یافت:
1-     جدا کردن اقشار مذهبی تر و سنتی تر جامعه از نیروهای مدرن تر و بد بین کردن آن ها به فردایی که نیروهای دموکرات وعده آن را میدهند.
2-     ایجاد فضای یاس و نا امیدی از راهکارهای پروژه ای و فرآیند محور،  بردن فضا به سمت مطلق نگری که به نحوی خود زمینه ای خواهد بود بر استفاده از خشونت معترضین و برخورد خشن و قهر آمیز  عکس العملی رژیم با آن و گرفتن پتانسیل اعتراض تا مدت ها
3-     نفوذ در جریان ها و اپوزیسیون های رادیکال تر، تزریق بدبینی  و  نا امیدی جامعه نسبت به این گروه ها، و نهایتا شناسایی چهره های فعال این گروه ها و استفاده ابزاری از آن ها
در مورد دلیل یک، ساده ترین مثال فضای دین ستیزی مفرطی است که برخی عمدا در سایت هایی بویژه بالاترین دنبال میکنند. در این پروژه، حتی از نام سکولاریسم نیز استفاده میشود تا نیروهای سکولارتر را به سمت دین ستیزی متمایل نمایند و نهایتا از میزان تاثیر گذاری آنان از بخش سنتی تر جامعه که توان مانور بالاتری دارد، بکاهند.در آن که قالب طبقه متوسط و فرودست جامعه گرایشات مذهبی، کم یا زیاد، دارند، شکی نیست و باز کردن ای شکاف، مسلما از میزان اثرگذاری گروه های پیش رو تر که اخبارشان عموما از طریق چنین کانال هایی پخش میشود، خواهد کاست. جالب آن است که این افراد که سکولاریسم نقل و نبات شان شده و گاه و بیگاه از آن استفاده میکنند، حتی از ارایه تعاریف و مصادیق سکولاریسم  نیزعاجز هستند. و اصلاح طلبانی که خود یکی از بانیان آشنایی جامعه ایرانی با مصادیق حکومت قدسی و حکومت عرفی و لزوم تقدس شکنی از حکومت بوده اند، با همین چوب، رانده میشوند و سعی میشود از آنان اشخاصی ضد سکولار جلوه یابد.
در مورد دلیل دوم، نا گفته پیداست که حکومت نظامیان از وجود شورش و بحران همواره میتواند سود بجوید و چه بسیار بوده است زمان هایی که خود، دست پنهان در تند شدن برخی اعتراضات داشته تا بتواند با سرکوب و فضای امنیتی پس از آن، سایه ترس را بر جامعه بیفکند. تحولات پس از عاشورا، و سپس رونمایی از حکومت تماما نظامی در 22 بهمن، خود بهترین مصداق در این زمینه میباشد. چه بسیار دیده ایم و شنیده ایم که میگویند که نمیتوان با اعتراض و راه پیمایی ساده، به جنگ اسلحه رفت، باید به پادگان ها ریخت و جنگ مسلحانه کرد.
در مورد دلیل سوم، نیز تاریخ این سی سال و مرور سرگذشت گروه های مخالف خود بهترین شاهد بر درستی ادعاست. تلویزیون های لس آنجلسی با لوده بازی های تهوع آور، کمونیست های کارگری و شوهایشان (ارجاع به کنفرانس برلین و نقش این گروه) و اخیرا عوضی های آنارشیست که از طنز روزگار همگی ادعای سبز بودن هم دارند، اما همه شان قبل انتخابات، مخالف حضور در صندوق های رای بودند! و جملگی شان با اِلمان های جنبش سبز ستیز دارند، مصداق هایی از این دست هستند. این گروه ها بیشتر ورشکستگان سیاسی هستند، که وجودشان با بودن در نقش مخالفت و لومپنیزیسم گره خورده است. و در بسیاری موارد نیز نفوذی های رژیم سبک و جهت حرکت آنان را تعیین مینمایند. و عملا شده اند لباس شخصی های رژیم در خارج از مرزها. و  بسیاری از جنایت های رژیم با تمسک به همین نام ها صورت میگیرد. ارجاع شود به بمب گذاری شیراز و انجمن پادشاهی.
بسیاری از کسانی که رگ و ریشه ای اصیل در این گروه ها دارند، باید متوجه تغییرات زمانی و نقشه های اینچنی باشند و یکبار برای همیشه دست به جراحی برده و ریشه لمپنیزم را در دسته جات مدعی حامیشان بخشکانند.بهترین راهکار اعلام یک حزب سیاسی با اساس نامه مشخص، اعضای مشخص و اهداف مشخص است. نه آن که صد ها دسته مدعی سلطنت طلبی و پادشاهی خواهی وجود داشته باشد.
به هر روی و هر ترتیب، هدف این نوشتار این بود که نشان داده شود که رژیم کودتایی، چنین سناریوهایی را دنبال میکند. و هوشیاری ما اصل مسلمی است در تنگ کردن عرصه بر این چنین لمپن بازی هایی که توسط مزدوران رده چندم رژیم تقویت میشود.
بسیاری از ایرانیان، به دلیل جنایت هایی حکومت مذهبی، از حکومت مذهبی و حتی مذهب رویگردان شده اند. اما باید دانست که سکولاریسم نافی فعالیت نیروهای مذهبی در یک سیستم دموکرات نیست. آن چه میزان باید باشد ، رای مردم است. سکولاریزم حتی خود یک ایده مطلوب نیست و بدون دموکراسی، میتواند به جنایت هایی منجر شود که تک تک حکومت های دیکتاتوری انجام داده اند. ( حکومت صدام، حکومت شوروی و ... ). لذا باید همواره بدین نکته توجه کرد که دموکراسی و تفکیک واقعی قوا، پیش شرط اصلی هر تحولی است. و ایده هایی همچون سکولاریسم به خودی خود، هیچ ارزشی ندارند.
آینده ای که سپاه پاسداران، در پس طرح تعالی حکومت در نقش پیمانکار برایمان تدارک دیده است، در بهترین حالت، وضعیتی است همچون کره شمالی، البته اگر تمامیت ارضی ایران نیز فدای تمامیت خواهی آنان نشود. امروز همه ما یک هدف مشترک داریم، به زیر کشیدن باند کودتایی و سپس نهادینه کردن حقوق بشر و محدود کردن قدرت. پس از آن میتوانیم هر کداممان به  آرمان خاص خودمان برای ایران فردا بیندیشیم و از طریق رفراندومی آزاد، نوع حکومت را تعیین کنیم. اما رویا پردازی برای فردا، نباید سبب شود که در شب تیره، همه چیزمان نابود شود و فردا که رسید ایرانی برایمان نمانده باشد که برایش حزب دلخواه خود را داشته باشیم
جنبش سبز، تغییر دموکراتیک قاعده بازی است، باید برای زنده بودنش، هر کس از آمال و آرزوهایش کمی کوتاه بیاید و به حداقل مشترک، پایبند باشد، و گرنه همه نابود خواهیم شد، مذهبی و غیر مذهبی، چپ و راست. استثنایی در این میان نمیتواند وجود داشته باشد.
نقد مذهب و نقد نیروهای اصلاح طلب امری لازم و ضروری است، اما نباید اجازه داد که به با دین ستیزی مفرط، جامعه را تکه تکه کنند. نیروهایی که هنوز ابزار قدرت دارند، را بایکوت کنند. تمامی ابزارهایی که داریم باید قدر دانسته شود، حتی اگر با این ابزارها زاویه داشته باشیم. چون با هیولایی مواجه هستیم که سال ها پول ملت را مکیده و فربه شده است و حالا نیز طرح به بند کشیدنمان را دارد.   تنها باهم بودنمان  سلاح و بزار ماست. آن را بی سبب وا ننهیم.

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

دردم آن است که دیر رسیدگان هوای خدایی دارند

درد دل های یک اسپینوزا

دردم آن است که نورسیدگان، گویا هوس خدایی دارند
دردم آن است که زخم نخوردگان، هوای انتقام جویی دارند

دردم آن است که نابلد ها، دعوی آشنایی دارند
دردم آن است که مطلق نگرها، ادعای ابزارشناسی دارند

 میوه تغییر را با تصویر، قیاس میکنند


سربازان اهریمن، شخم عداوت میزنند
باغبانان در زندان،  حساب پس میدهند









۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

داستان آن دو سرباز و حکایت آنان که خود را از جنس دیگر میپندارند

داستان این دو سرباز، داستان انسانیت است و مسخ شدگی، مرز وطن دوستی است و آدم کشی.

باور دارم که تاریخ سنت هایی دارد تغییر ناپذیر، همان سنتی که صدام را به دار مجازات آویخت، گریبان مسببان کشتار سربازان ایرانی و عراقی را به قیمت استحکام استبدادی که زندگی نسلی همچون ما را سوزاند، خواهد گرفت. و چون نیک بنگریم، حال و روز هاشمی چندان بی تناسب با این سنت تاریخ نیست
و چه نیک گفتاری است که هر کس برای دیگری آتشی افروخت،عاقبت کاشانه اش سوخت. اما نه با آتش دیگری، بل با شررهای برخواسته از خاکستر آتشی که روزی خود افروخته بود
اما همواره فراوانند آنان که گمان میبرند، که وجودشان از جنس دیگر است و لاجرم باور دارند که اشتباهات دیگران را، آنان تکرار نخواهند کرد. این خاصیت مشترک آنانی است که قدرت مسخشان نموده. و رعایایی همچون من به انتظار خواهیم نشست تا سوختن بت های دیگر را با آتشی که خود برپا کرده اند، ببینیم. تا این حکایت ها را برای آیندگان بازگو باشیم، هرچند تسلسل در تاریخ، درس عبرتی بر قدرت مطلقه زدگان نخواهد بود.