۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

باید از نو برپاخیزیم. دوشنبه شب ساعت 10 خیزش دوباره جنبش را رقم خواهیم زد

 کاری از آدم اولوشن

مدتي است که در ظاهر همه چيز آرام است، گويي کسي را سوداي بازپس گيري پرچم ايرانش نيست. گويا همه از ياد برده اند که يکسال و اندي دوشادوش هم ايستادند و مرگ بر ديکتاتور گفتند.  از آن ميترسم که اين کرختي باور خودمان هم شده باشد و در سوداي فارسي وان و يا حکايت هاي بي مزه محمود و مشايي بگذريم و بگذرانيم.  بگذاريم که دغدغه نان و بيداد گراني، ما را به خود مشغول کند به ياد نياوريم از شمع های مرده.
آري برادر من ميترسم که روزمره شده باشيم و ميترسم که عادتمان شده باشد اين بوي ماندگي و مشاممان نيز از کار  افتاده باشد.  ميترسم يادمان رفته باشد که سال گذشته همه با هم، فرياد ميزديم "موسوي، موسوی پرچم ايرانم رو پس بگير".
امروز که او را براي گرفتن پرچم ايرانمان باز خواست ميکنند، من و تو باز سودای بازپس گيري پرچم ايرانمان را داريم؟
 آيا  انديشيده ايم که پرچم ايران ما، همان موسوي و کروبي هستند؟ چه کسي جز کروبي ميتوانست افشاگر تجاوز عمال سيد علي باشد. کروبي ميدانست که  هزينه اين افشاگري و ريختن هيمنه جبروتي مقام عظمی که خطابه های عتاب آلود مي خواند، کمتر از جانش نخواهد بود، اما ايستاد و مردانه هم ايستاد. از ايستادن موسوي چه گويم که خواهرزاده اش را شهيد کردند، ولي خم به ابرو نياورد و گفت خونش رنگين تر از ندا و سهراب و اشکان نبود. آيا ما نيز ايستاده ايم؟
ميترسم روزي در پيشگاه فرزندانمان آن همه شرمسار باشيم که پيشينيان در پيشگاه ما به ندامت آن سکوت ننگين در 28 مرداد، شرمسارند. 
دوستانه و صميمانه از تمام همرزمانم، از هر طيف و هر دسته اي که قلبشان براي ايرانشان ميتپد، ميخواهم که نگذاريم تاريخ تکرار شود، شايد صداي فرياد ما در نيمه شب دوشنبه، ديوار ظلم را بشکند. تاريخ گواهي خواهد داد بودند مردان و زناني که تا آخر ايستادند.
ميخواهم که به نداي دوستانمان در سايت تحول سبز لبيک گويم و با فرياد اعتراضمان، هرچه که ميخواهد باشد، تکبير يا مرگ بر ديکتاتور و يا يادي از آزادگان دربند، صداي نفس کشيدنمان را در گوش سيد علي طنين انداز کنيم. تا دشمنان اين مرز و بوم بدانند که نسلی که قهرمانش مصدق است، همراهان آزادی را تنها نخواهد گذاشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر