۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

هاشمی در مواجهه با مهندسی انتخابات



چکیده: این مقاله، با مرور انتخابات گذشته، سعی کرده است که انواع مهندسی انتخابات را دسته بندی کرده و به این پرسش پاسخ دهد که امکان اتخاذ کدام روش مهندسی انتخابات از سوی رهبر  و سپاهیان بیشتر است. بحث های مطرح شده در این مقاله، به دلیل عدم دسترسی به داده ها، بیشتر بحث های کیفی است تا کمی. در این مقاله نشان داده میشود که روش مهندسی آرا در انتخابات پیش رو، به دلیل تشابه شرایط به انتخابات 84، نزدیکی بسیار به آنچه در انتخابات 84 بکار گرفته شد، خواهد داشت. اساس این روش بر تعدد کاندیداها، باز گذاشتن نیروهای تحریم در غیر فعال کردن آرای خاکستری، و غیر قطبی کردن فضا می باشد. در پایان، راهکارهای پیشنهادی به هاشمی، جهت فرار از وقوع مهندسی انتخابات پیش رو، ارائه شده است.

با ثبت نام هاشمی رفسنجانی، حساسیت های انتخاباتی به اوج خود رسیده است. کافی است چند ساعتی در شبکه های اجتماعی چرخ بزنید و ببینید چگونه بازار بحث پیرامون انتخابات، بایدها و شایدها و تحلیل و گمانه زنی داغ شده است. مهمترین عامل این تغییر فضا، بابت آن است که عموم مردم میدانند که این بار با انتخابات پیچیده ای روبرو هستند. یکی از عوامل که به حساسیت ماجرا افزوده است، عکس العمل تیم احمدی نژاد در صورت رد صلاحیت کاندیدایشان و نحوه برگزاری انتخابات در صورت تایید صلاحیت وی است. اما مهمترین دلیل برای تغییر فضای مرده سیاسی، به فضای حساسیت عمومی به مبحث انتخابات را باید در آن جست که دیگر بر کسی پوشیده نیست که خامنه ای و سپاهیان هر کاری خواهند کرد تا سکان قدرت اجرایی کشور به دست رقیب چغری همچون هاشمی که میتواند ائتلاف گسترده ای از روحانیون و مراجع گرفته، تا بازاریان و طبقه متوسط جامعه و دانشگاهیان در برابر زیاده خواهی رهبر و سپاهیان شکل دهد، نیفتد. اما شانس موفقیت سپاهیان در ناکام گذاشتن هاشمی در به دست گیری قوه مجریه به چه میزان است؟ راه های مهندسی انتخابات پیش رو برای شان کدامند؟ و راهکار پیش روی هاشمی، برای برد در این نبرد نه چندان برابر چیست؟ برای پاسخ دادن به این سئوالات، میبایست ابتدا شناختی صحیح از انواع مهندسی انتخابات انجام گرفته تا کنون داشت و سپس با ارزیابی شرایط، امکان وقوع هر کدام از انواع مهندسی انتخابات را سنجید.
پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات، حاکمیت اقتدارگرا، به خوبی دانست که شانس موفقیت چندانی در کسب اقبال عمومی در یک انتخابات سالم نخواهد داشت. لذا، در پی آن بود که بتواند انتخابات را مهندسی کند، تا نتیجه دلخواهش را از درون صندوق های رای بیرون بکشد. اولین تجربه موفق آنان، زمانی حاصل شد که جمع کثیری از مردم، بنا به علل مختلف، از مشارکت در انتخابات دلسرد شده بودند. نتیجه برد بدون دردسر در انتخابات شوراها بود. لذا، درس اول در مهندسی انتخابات برای اقتدارگرایان آن بود که همواره دست نیروهایی که به دنبال عدم شرکت منفعلانه در انتخابات هستند را در تبلیغ بی عملی شان باز بگذارند. بدنبال آن، انتخابات مجلس هفتم در پیش بود. استراتژی این بار آنان، قلع و قمع نیروهای اصلاح طلب در مرحله تایید صلاحیت بود. چرا که میدانستند، جنس انتخابات شوراها و مجلس تقریبا یکی ست، و عدم شرکت مردم در این دو انتخابات نگرانی چندانی متوجه مشروعیت نظام نمیکند. نتیجه استراتژی جدید آنان، عدم مشارکت مردم در یک انتخابات یک - طرفه بود. هرچند پیروزی دلنشینی کسب کرده بودند، اما چنین استراتژی مناسب برای انتخاباتی که در سطح کشوری رخ میدهد، انتخابات ریاست جمهوری، مناسب نیست. لذا دومین درس  مهندسی انتخابات برای اقتدارگرایان آن بود که در انتخابات شورا و مجلس که همواره به علت حساسیت های قومیتی، فامیلی و غیره، برخی از مردم در شهرهای کوچک تر حاضر میشوند، میتوان استراتژی رد صلاحیت های گسترده را بکار بست. اما چنین استراتژی برای انتخاباتی در سطح کشوری نیست. پس از دو تجربه، آنان با انتخابات ریاست جمهوری 84 روبرو بودند. جنس این انتخابات، با دو جنس دو تجربه پیشین آنان، تفاوت های بنیادین داشت. لذا، طرحی نو مستلزم موفقیت آنان در نبرد سوم مهندسی انتخابات بود. فکر بکر آنان در این انتخابات، صحنه آرایی فضا به گونه ای بود که فضای دو قطبی اصلاح طلب – جناح راستی شکل نگیرد. این صحنه آرایی، مهمترین ملزومش تعدد فراوان کاندیداها بود. تعدد فراوان کاندیداها، چند مزیت برای آنان داشت. یکم – به علت توزیع آرا، فضای دو قطبی شکل نخواهد گرفت. دوم – به علت توزیع آرا، سهم آرای هر کاندیدا درصد زیادی از آرای کل نخواهد بود. لذا، قدرت مانور در دستکاری آرا، به میزان قابل توجهی افزایش خواهد یافت. به عبارت ساده تر، با تقلب هایی در میزان کوچک تر، قابلیت مهندسی آرا بوجود میآید. سوم – به علت توزیع آرا، احتمال دو مرحله ای شدن انتخابات، افزایش می یابد. که خود آن، فرصتی است دوباره برای برکشیدن کاندیدای خود از صندوق آرا. برای آن که سهم هر کاندید از کل آرا کاهش یابد، اولا باید کاندیداها از همه قشری حضور  داشته باشند تا هر سبد آرا، کاندیدای مخصوص به خود را داشته باشد. این امر، با تایید صلاحیت معین با حکم حکومتی محقق شد. دوم این که، باز باید دست نیروهای تحریمی به شدت باز باشد، تا آرایی که در صورت مشارکت به سبد کاندیداهای رقیب ریخته خواهد شد، از دور مسابقه خارج گردد. نتیجه آن انتخابات، برای آن ها بسیار شیرین بود. چرا که تقلبی چند درصدی در مرحله اول، تمام سناریوی آنان را محقق ساخت. انتخابات مجلس هشتم و شوراهای دور سوم، بسیار شبیه به فضای انتخابات شوراهای دور دوم بود که به علت عدم استقبال عمومی، حاکمیت نیاز چندانی به مهندسی انتخابات نداشت.
اما انتخابات ریاست جمهوری 88، مهمترین چالش در برابر مهندسی انتخابات بود. چرا که به دلیل عملکرد احمدی نژاد و فضای نارضایتی عمومی گسترده، خواه ناخواه، فضای دوقطبی، حتی پیش از ثبت نام کاندیداها شکل گرفته بود. لذا تعدد کاندیداها، در این فضای پلاریزه، تاثیر چندانی در کاهش سهم آرای هر کاندیدا نمیتوانست بازی کند. از سوی دیگر به قدری فضا دوقطبی شده بود که اکثریت تحریمی ها وارد کارزار انتخاباتی به نفع رقیب حاکمیت اقتدارگرا شده بودند. و این تفاوت دوم انتخابات 88 با انتخابات ریاست جمهوری دور پیشین آن بود.
اما تفاوت مهم دیگر انتخابات 88 با انتخابات 84 را در یک موضوع دیگر نیز جست. در سال 84، مجریان انتخابات و ناظران آن، در دوسوی میدان قرار داشتند، لذا یک محدودیت حداکثری برای دستکاری آرا وجود داشت. چنین محدودیتی در انتخاباتی که وزارت کشور و شورای نگهبان، هر دو یک سوی میدان بودند، محلی از اعراب نداشت. در چنین انتخابات پولاریزه شده ای، دو مرحله ای کردن انتخابات نیز هیچ مزیتی برای حاکمیت نداشت. البته بخشی از این ماجرا را باید در آرای منفی بسیار کمتر میرحسین در قیاس با هاشمی جست، که خطر دو مرحله ای کردن انتخابات را بیش از پیش کرده بود. لذا، باید کلک قضیه در همان دور اول با تقلب حداکثری کنده میشد. اما نتیجه، یک رسوایی تمام عیار برای حاکمیت بود، چرا که فضای پلاریزه، سبب شده بود برای اولین بار، حامیان طیف مقابل، تجمعات انتخاباتی در کف خیابان های شهر برگزار نمایند. لذا، برتری عددی به قدری تجسم عینی یافته بود که باور پذیری آرای اعلام شده را برای حتی غیر سیاسی ترین اقشار جامعه، مشکل نموده بود.
انتخابات مجلس نهم، در یک فضای بدون مشارکت گسترده مردم برگزار میشد، و نیاز چندانی در مهندسی انتخابات بین نیروهای خودی وجود نداشت. اما انتخابات پیش رو، پس از انتخابات 88، مهمترین کارزار پیش روی حاکمیت جهت یکدست نمودن دوباره قوای حاکمیتی ست. انتخابات 88، هزینه بسیار زیادی بر روی میز رهبر به جا نهاد. لذا، خطر دوباره وقوع اعتراضات گسترده مردم در شرایطی که نارضایتی های گسترده اقتصادی نیز به نارضایتی های سیاسی افزوده شده، شرایط انتخابات 92 را به کلی از انتخابات 88 متمایز کرده است. یکی از مهمترین تمایزهای این دو انتخابات را باید در عدم یکپارچگی نیروهای درون حکومتی جست. جدایی تیم احمدی نژاد، از بدنه اصولگرایان حامی خامنه ای، در حالی که هیئت های اجرایی انتخابات بیشتر نزدیک به احمدی نژاد هستند، شرایط را به شرایط انتخابات 84 بیشتر همانند کرده است. همانگونه که در بالا ذکر شد، در انتخابات 84، هیئت اجرایی و هیئت نظارت، در دوسوی انتخابات قرار داشتند. در چنین انتخابات هایی عملا توان دست کاری آرا به میزان قابل توجهی کمتر میشود.
از سوی دیگر، حاکمیت برای بستن راه های اعتراضات احتمالی مردم در جریان انتخابات، تمام سعی خویش را نموده تا فضای انتخابات دو قطبی نگردد. تعدد بسیار زیاد کاندیداهای این دوره از انتخابات، خود شاهدی است بر این تلاش. حاکمیت سعی مینماید که فضا را شبیه فضای انتخابات 84 صحنه آرایی نماید. حتی دعوت از اصلاح طلبان درجه دوم برای کاندیدا شدن را بیش از تلاش حاکمیت برای افزایش مشارکت عمومی، باید در تلاش جهت غیر قطبی کردن انتخابات با توزیع آرا در سبدهای مختلف ارزیابی کرد.
وجود تیم احمدی نژاد، به خودی خود، فضای انتخابات را از حالت دو قطبی خارج کرده است. لذا میتوان پیش بینی نمود که حاکمیت با تایید صلاحیت کاندیدای این جریان، با مدلی شبیه به مدل تایید صلاحیت معین در انتخابات 84، از دو قطبی کردن انتخابات فرار نماید. راه پیش روی دیگر در برابر حاکمیت، تایید صلاحیت کاندیدایی همچون اعلمی ست که بتواند آرای قومیتی را از گردونه مسابقه اصلی خارج نمیاد.پیش شرط دیگر مهندسی آرا در انتخابات پیش رو، فعال کردن طیف های تحریمی در انتخابات میباشد. بدیهی است که پس از کودتای انتخاباتی 88، پتانسیل رای های تحریمی به شدت زیاد میباشد. لذا با اندکی تحریک احساسات، میتوانند امید داشته باشند که بخش اعظمی از آرایی که به سمت هاشمی خواهد رفت را نیز از گردونه مسابقه خارج نمایند.  به دلیل تعدد کاندیداها، و غیر قطبی بودن انتخابات، و عدم شرکت بخش عمده ای از آرای خاکستری، سهم  رای هر کاندیدا دوباره همچون انتخابات 84، کاهش شدیدی خواهد داشت که در این شرایط با دست کاری بسیار کمتر از انتخابات 88، کاندیدای بیت رهبری دوباره از درون صندوق ها بیرون کشیده خواهد شد. هرچند عکس العمل های پیش بینی ناپذیر احمدی نژاد، احتمال وقوع هر نوع مقاومتی در برابر دست کاری آرا از سوی بیت رهبری افزایش داده، اما به همان میزان نیز احتمال دست کاری آرا توسط تیم اجرایی به دلیل یکدست نبود تیم نظارتی کاهش یافته است.
به هر ترتیب، تمام سعی و تلاش بر آن شده است که هاشمی در یک انتخابات غیر قطبی بازنده انتخابات باشد. اما راهکارهای پیش روی هاشمی برای فرار از چنین دامی کدامند؟
راهکارهای پیش رو را در سه دسته میتوان کلاسه بندی کرد:
1-      راضی کردن تمام کاندیداهایی که در بخشی از سبد آرا با هاشمی مشترک هستند به کناره گیری
2-      فعال کردن آرای خاکستری
3-      سعی و تلاش در دو قطبی کردن انتخابات
تیم هاشمی و اصلاح طلبانی که به حمایت از وی برخواسته اند، باید تمامی کاندیداهای تایید صلاحت شده اصلاح طلب را راضی به کناره گیری به نفع هاشمی نمیایند. چنانچه کاندیدایی از کناره گیری طفره رود، باید همدستی وی با مهندسین انتخابات اعلام گردد
حصول نتیجه در کلاسه های دوم و سوم، در گرو عملکرد شخص هاشمی میباشد. و عملا با دو قطبی کردن انتخابات، احتمال حضور آرای خاکستری (تحریمی) در انتخابات نیز افزایش خواهد یافت. هاشمی باید بداند که میدانی که در آن گام گذاشته، میدانی است که رقیب برای حذف همیشگی وی نقشه کشیده است. لذا، به این کارزار، باید به دید کارزار آخر نگاه کند. البته این کارزار، تنها برای وی کارزار آخر نیست، بلکه برای مردمی که به واسطه فرار از روزهای سیاه پیش رو (امکان جنگ، ادامه وضعیت فلاکت بار اقتصادی کنونی، ورشکستگی و فروپاشی سیاسی اجتماعی کشور) به وی امید بسته اند نیز، کارزار آخر محسوب میشود و چنانچه خامنه ای و سپاهیان برنده این کارزار باشند، تمام امیدهای کمرنگ کنونی به تغییر وضعیت نیز تماما رنگ خواهند باخت. لذا، هاشمی به جای تمسک به گفتمان اعتدال همیشگیش، باید حداقل در مقام گفتار، اندکی تهاجمی تر به مسبب بدبختی های کنونی مملکت بتازد. از نقش سپاه در قبضه امور، بی مهاباتر سخن براند. و از خطرات پیش رو، بی پرده تر حرف به میان آورد. فضای دو قطبی در تاختن تنها به سومدیریت تیم احمدی نژاد شکل نخواهد گرفت. در صورت پیشبرد چنین تاکتیکی، نه تنها فضای دوقطبی شکل نخواهد گرفت، بلکه کاندیدای مطلوب بیت رهبری، با حاشیه امنیت بیشتری با مهندسی آرا به قدرت خواهد رسید. هاشمی به جای دست و پنجه نرم کردن با کاندیداهای در میدان رزم، باید با پدرخوانده های پشت صحنه اعلان نبرد نماید. چرا که فضای دوقطبی از دل رقابت آنانکه در قد و قواره هاشمی نیستند، بیرون نمی آید. مردم به شرطی امید به تغییر را باور خواهند کرد که بدانند، شخصی به کانون های اصلی فساد حمله ور شده. وگرنه همان آرای منفی هاشمی و عدم حضور بخش عظیمی از معترضان، کار دست هاشمی خواهد داد. شرایط امروز کشور و حاکمیت، به گونه ای نیست که یکبار دیگر بتواند رهبر دیگری از معترضان را بربند بکشد! آن هم شخصی همچون هاشمی که در بین مراجع هم پشتیبان دارد. صراحت هاشمی در خطر استیلای تمام و کمال سپاهیان بر همه شئونات کشور، هم حمایت روحانیت را به همراه خواهد داشت، هم بازار سنتی و هم طبقه متوسط که هر کدام به نحوی از میدان داری سپاهیان زخمی اند. آرای منفی هاشمی هم که بیشتر در بین طبقات پایین تر جامعه مستتر میباشد، به شرط باور به تغییر هاشمی، کمتر خواهد شد. لذا هاشمی باید از غرور همیشگی خویش اندکی فاصله بگیرد و ضمن قبول اشتباهاتش در گذشته، به منتقدانش بقبولاند که هاشمی گذشته نیست. درس عبرت گرفته و این بار برای نجات کشور آمده. نگارنده اعتقاد دارد چنانچه هاشمی نخواهد میدان دار دو قطبی کردن فضا شود، نه تنها برنده این انتخابات نخواهد بود، بلکه حتی در صورت برهم خوردن میز بازی به علت لگدهای احتمالی احمدی نژاد، تنها تماشاگر دعوای دیگران خواهد بود. احمدی نژاد چندی است که درک کرده رمز پیروزی در انتخاباتی همچون انتخابات پیش رو، از راه دو قطبی کردن  فضا میگذرد. آیا هاشمی با امکانات بیشتر در دو قطبی کردن فضا، راه را برای علمداری احمدی نژاد در دو قطبی کردن باز خواهد گذاشت؟ باید منتظر بازی هاشمی بود.


۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

جنبش سبز و گزینه های پیش رو در فضای انتخاباتی؟






چهار سال از تولد جنبش سبز میگذرد. این جنبش نوپا که در پی استیفای حقوق شهروندی و آزادی های مدنی و احقاق حق تعییین سرنوشت بود، در این چهارسال افت و خیزهای فراوانی را تجربه کرد. از  تظاهرات چند میلیونی تا حبس و حصر همراهان سبز. اما هم اکنون، و به دلیل فضای اختناق و همچنین پراکندگی نیروهای فعال آن، خبر چندانی از ظهور و بروز آن در سپهر عمومی دیده نمیشود. اما کمتر ناظر سیاسی را میتوان یافت که اعتقاد بر همگانی تر شدن مطالباتی که جنبش سبز در پی آن بود، نداشته باشد. وضعیت به غایت بغرنج اقتصادی مردم نیز، این روزها نه تنها بر ناظران بیطرف، بلکه بر فعالین سیاسی نزدیک به حکومت نیز پوشیده نیست و اظهارنظرهای گاه و بیگاه آنان در این زمینه، کمتر روزی است که در رسانه ای پوشش نداشته باشد.
چند ده روز دیگر تا انتخاباتی که چالشی بزرگ برای نظام شده، نمانده. انتخابات پیش رو، یا به اصطلاح صحیح تر، انتصاباتی که نظام در پی اجرای آن است، از آن رو تبدیل به چالش بزرگ برای حکومت گردید که خود نظام، تمام ابزارهای رقابت در آن را سر به نیست کرد. به دلیل اتحاد نسبی تمامیت خواهان در انتخابات گذشته، خطرات حذف تاثیر رای مردم در تغییر قدرت اجرایی، چندان به چشم حاکمان نیامد. آنان تمام هم و سعی شان آن بود که دولت برآمده از کودتای انتخاباتی را پیروز انتخابات معرفی نمایند. غافل از آن که، اجرای این سناریو، در گرو وجود حداقل هایی از همبستگی میان نیروهای طرفدار خود است. و اجرای چنین شو و نمایشی در آینده ای که طیف های قدرت از هم فاصله بگیرند، ممکن نخواهد بود. به عبارت ساده تر، حاکمیت با همان کودتای انتخاباتی، تیشه به ریشه هرگونه انتقال مسالمت آمیز قدرت اجرایی، که از طریق تن دادن به صندوق انتخابات میگذشت، زد. از همین رو، نگارنده اعتقاد راسخ دارد، از این پس، و به هیچ وجه من الوجوه، انتقال مسالمت آمیز قدرت اجرایی در دوران عمر این نظام، میسر نخواهد بود، مگر آن که به هر طریقی، حکومت دست به تغییر رویه بزند، و در را به روی اصلاح خود باز نماید. که در شرایط فعلی احتمال چنین تغییر رویه ای را میتوان قریب به صفر در نظر گرفت. تمامی اظهارنظرهای اطرافیان خامنه ای پیرامون کاندیداتوری محمد خاتمی و به ویژه اکبر هاشمی، موید این مطلب هست که رهبر نظام، چنین رویایی در سر ندارد.
بسیاری شاید هنوز باور نداشته باشند که خامنه ای و سپاه، آمدن هاشمی و خاتمی را نمی توانند تحمل کنند. این عده، هنوز آن دو را سوپاپ اطمینانی برای نظام میدانند. مشکل این افراد آن است که فکر میکنند محفل نشینان بر قدرت، به فکر منافع ملی و یا حتی به فکر منافع بلند مدت نظام هستند. اگر این گونه بود، بهترین گزینه برای نظام، ریاست جمهوری موسوی در انتخابات 88 بود. اما واقعیت آن است که امروز ما با محفل نشینانی سر و کار داریم که نه تنها از درک منافع نظامی که بر آن سوارند، عاجزند، بلکه حتی به واسطه نداشتن هیچگونه برنامه و سازمانی برای بلند مدت، از درک هر آنچه در بلند مدت برای شان مفید است نیز ناتوان هستند. به همین دلیل، منویات و خواسته های خود را که بر اساس برنامه های کوتاه مدت شان چیده شده، منافع نظام میپندارند. بدیهی است که چنین محفل نشینانی، برای ادامه تسلط خود، راه را بر هر رقیبی خواهند بست، از جمله ریاست جمهوری خاتمی یا هاشمی.
بدون افزودن بر مقدمه، به مطرح کردن سئوالی که این مقاله در پی یافتن به پاسخی به آن است، میپردازم. چه باید کرد تا بتوان دوباره بر تحولات تاثیر نهاد، و راهی برای نزدیک شدن به تحقق مطالبات جنبش سبز گشود؟
پاسخ به این سئوال را باید بر اساس ارزیابی صحیح از داشته ها، مقتضیات زمانی و احتمالات داد. جنبش سبز، زاییده یک فضای دوقطبی بود، و حیات آن نیز، بر امتداد چنین فضایی وابسته است. بی دلیل نیست که حاکمیت، این بار تمام سعیش را کرده است که فضای انتخاباتی 92، دو قطبی نباشد. پس اولین شرط احیای جنبش سبز، تلاش برای ایجاد چنین فضای دوقطبی است. در شرایط کنونی، تنها دو راه برای احیای شرایط دوقطبی، در برابر جنبش سبز قرار دارد، که هر دوی آن ها مستلزم فعال کردن بدنه اجتماعی جنبش است. هر دوی این گزینه ها، میتوانند فضای مشارکت فعالانه مردم در یک امر سیاسی را مهیا سازند، و غیر از این دو گزینه، راه دیگری برای به عرصه کشاندن مردم، متصور نیست. این دو راه عبارتند از:
1-     تحریم فعالانه انتخابات
2-     حمایت مشروط بر یک گزینه انتخاباتی
در باب تحریم فعالانه انتخابات، نکته بسیار مهمی وجود دارد، که بطور معمول از دید بسیاری از طرفداران این گزینه مغفول میماند. این نکته مهم، را باید در تفاوت معنایی رای ندادن و تحریم فعالانه جست. رای ندادن تنها به دلیل آنکه، رای ما مشروعیت برای نظام خواهد خرید، یکی از گزینه های غیرمنطقی هست که برخی، و عموما از سوی افراد احساسی، به کرات در مباحثات این روزها بیان میشود. اما، واقعیت قضیه آن است که نه رای دادن ما، و نه رای ندادن ما، به خودی خود، مشروعیت یا عدم مشروعیتی به همراه ندارد. اول آنکه، نظامی که قادر است تقلب در آن سطح وسیع که در 88 رخ داد، ترتیب دهد، نیازی به حضور مردم، برای دست کاری در آمار شرکت کنندگان ندارد. تنها نیاز به چند نمایش حضور دارد که هنوز به پشتوانه قدرت مادیش، آنچنان توانایی دارد که چنین نمایش هایی را در برابر دوربین های پروپاگاندای خودش در چند حوزه معدود ترتیب دهد. ثانیا، حتی حضور 99 درصدی مردم عراق (صحت این آمارچندان مهم نیست) هیچ مشروعیتی برای نظام بعثی عراق در سال آخر حکومت صدام، نیآفرید.
 بست نشینی در خانه در روز رای گیری، هدیه ای ست بزرگ برای حاکمیتی که از هر نوع حضور مردم در امری سیاسی هراس دارد. اما اگر قرار باشد، عدم شرکت در انتخابات، یک نمایش و برونداد بیرونی بیابد، آن گاه، اساس قضیه تفاوت خواهد داشت. چنین امری، مستلزم قبول پرداخت هزینه حضور خیابانی در روز رای گیری از سوی مردم است. سلب مشروعیت از انتصابات نظام زمانی رخ خواهد داد که دنیا ببینید، چند میلیون مردم در روز رای گیری در خیابان ها حضور یافته اند و عدم رای دادن شان و اعتراض شان به انتصابات را با حضور اعتراضی خود، فریاد زده اند. بدیهی است که وقوع چنین اعتراضاتی، به یک همدلی در سطح تمام نیروهای فعال جنبش سبز، و همچنین بالا بودن پتانسیل اعتراضی از سوی مردم، بستگی دارد. که واقعیت قضیه آن است که نه همدلی در این سطح در بین صفوف فعالان جنبش سبز در این مورد وجود دارد، و نه پتانسیل اعتراضی مردم آنچنان بالاست که بتوان به وقوع چنین اعتراضاتی امید بست.
و گزینه آخر، حضور فعالانه، در فضای انتخاباتی است. صحبت در این مورد، با توجه به آنچه در دور قبلی انتخابات گذشت، چندان راحت نیست. تصور رنج ها و دردهایی که بر قشر عظیمی از مردم پس از آن کودتای انتخاباتی رفت، هنوز مو بر تن آدم سیخ میکند. و دعوت به حضور در این فضا، خریدار چندانی نخواهد داشت. اما جدا از فضای احساسی پیرامون این قضیه، پرداخت منطقی و ارزیابی آن، امری واجب بر فعالان سبز می باشد. و اگر فعالان و تصمیم سازان جنبش سبز، بنا به هر دلیلی از پرداخت منطقی به آن فرار کنند، به دست خود، آینده جنبش سبز را به اما و اگرها خواهند سپرد. منظور از تصمیمات احساسی، تنها، تصمیم به عدم شرکت به هر ترتیب نیست. به همان میزان که چنین تصمیمی بر اساس احساسات گرفته شده، دعوت های بی حساب و منطق و بدون پشتوانه از یک کاندیدای انتخاباتی نیز، یک امر احساسی محسوب میشود.
واقعیت عرصه سیاسی پیش روی ما آن است که دو کاندیدا، خاتمی و هاشمی، به ترتیب بیشترین اجماع نیروهای اصلاح طلب، و نه جنبش سبز، را به خود اختصاص داده اند. آنگونه که خاتمی خود میگوید، نخواهد آمد. چرا که نمیخواهد آمدنش در برابر خواست خامنه ای باشد. هاشمی هم نه به صراحت گفته می آید نه آنکه گفته نمی آید. اما نگارنده، احتمال ورود هاشمی را نسبت به خاتمی بیشتر میداند. اما جدا از آن که چه کسی خواهد آمد یا چه کسی نخواهد آمد، جنبش سبز باید به دنبال بررسی این امر باشد که ورود کدام یک فضای کار بیشتری در اختیارش خواهد نهاد.
واقعیت آن است که خاتمی نه توان، و نه خواست درگیری با خامنه ای را دارد. بنابراین، آن شرط اساسی که سبب احیای جنبش سبز خواهد شد (یعنی دوقطبی شدن فضا) با آمدن خاتمی محقق نخواهد شد. با آمدن خاتمی، برخی از همراهان سبز به صفوف حامیان خاتمی خواهند پیوست و برخی هم به صف عدم شرکت منفعلانه! و آنچه در این میان به اضمحلال خواهد رفت، توان و سرمایه جنبش سبز!
اما آمدن هاشمی سبب ایجاد یک فضای دوقطبی (دوگانه هاشمی – خامنه ای) میتواند شود. البته هاشمی، هیچ گاه خود را در برابر خامنه ای طرح نکرده، اما کیست که نداند تمام انتقادات او از احمدی نژاد، به زیر سئوال بردن عملکرد خامنه ای ایست؟ کیست که نداند وقتی هاشمی از دست باز سپاه در تمام شئون کشوری حرف میزند، مستقیم به سیاست های خامنه ای در باز گذاشتن دست سپاه، انتقاد میکند. نگارنده اعتقاد دارد، ورود هاشمی اگر با سیاست و ظرافت فعالین جنبش سبز روبرو گردد، به ایجاد چنین فضایی میتواند منجر گردد. اما منظور از سیاست و ظرافت از سمت فعالین جنبش سبز چیست؟ منظور آن است که نامه های دعوتی بدون طرح هیچ پیش شرط و مطالبه ای، همان طور که نامه های فدایت شوم برای خاتمی نوشته شد، نوشته نشود و چک سفید به هاشمی داده نشود، و هم این که نسبت به حضور وی منفعلانه برخود ننماید. از همین الان، باید هاشمی مخاطب بیانیه ها، و نامه های فراوانی از سمت فعالین جنبش سبز گردد، که اولا شروط حمایت از وی را مطرح کنند. شروطی از قبیل این که اگر هاشمی وارد این فضا شد، فردای انتخاباتی در آن تقلب رخ داد، کنار نباید برود و بر ناسالم بودن انتخابات، ایستادگی نماید. و شروط دیگری از این جمله: که وی تا کجا پای مطالبات حداقلی جنبش خواهد ایستاد. ذکر این نکته هم مهم است که نسبت هاشمی، با جنبش سبز، نسبت بسیار دورتری از نسبت خاتمی با جنبش سبز میباشد. به همین دلیل، با ورود هاشمی، جنبش سبز بدون آن که هزینه حمایت تمام قد از وی بدهد، که سبب دو دستگی در صفوف آن خواهد شد، میتواند از فضای بوجود آمده، به بهره برداری ها خود بپردازد.
 اما مساله مهمتر، آن است که فعالین سبز، در این فضا، تماما به زیر سئوال بردن خامنه ای، سیاست های جنگ طلبانه وی، شکست برنامه های اقتصادی وی، و عدم بصیرت وی بپردازند. چنین حملاتی، یک فضای دوقطبی ایجاد خواهد کرد که امید به مشارکت مردم در یک امر سیاسی، فارغ از نوع کنش آن منجر خواهد شد. باید ورود هاشمی را به مثابه امکان ایجاد  فضای استضاح عمومی خامنه ای تبدیل کرد، تا بدین طریق توان و انگیزه تغییر را در بین مردم بوجود آورد. بدون بوجود آمدن چنین انگیزه ای، مردم هیچ مشارکت فعالی در هیچ کنشی نخواهند داشت. بدیهی است که اگر چنین فضای دوقطبی در استیضاح عمومی خامنه ای صورت بگیرد، هر گونه عکس العمل اجماعی مردم، به عنوان یک سمبل برای استیضاح رهبری تفسیر خواهد شد. آن گاه، با توجه به فضا و اتفاقاتی که از امروز تا انتخابات مانده، میتوان تصمیم صحیح در شرکت یا تحریم فعالانه انتخابات را گرفت.
خلاصه: تنها دو گزینه در برابر جنبش سبز وجود دارد؛ تحریم فعالانه و شرکت مشروط در انتخابات. بدیهی است تحریم فعالانه، با عدم شرکت منفعلانه تفاوت های ماهوی و بنیادین دارد. اولی در حضور و مشارکت مردم در اعتراضات خیابانی متبلور میشود و دومی در خانه نشینی سوت و کور جلوه میابد. بدیهی است، در شرایط کنونی، هیچ امیدی نه به اجماع فعالان سبز و نه به پشتوانه اعتراضی مردم جهت برنامه ریزی برای اعتراضات خیابانی نمیتوان داشت. اما مشارکت مشروط در انتخابات، با ورود هاشمی، اگر در سر لوحه کار قرار گیرد، میتواند فرصت دو قطبی کردن فضا را مهیا کند. بدیهی است در این فضا باید تمام سعی و تلاش جنبش سبز، در راه اندازی یک فضای استیضاح عمومی علیه خامنه ای بر مبنای بی لیاقتی وی متمرکز گردد. در چنین فضای دوقطبی، احتمال مشارکت مردم در یک کنش جمعی افزایش خواهد یافت. این کنش جمعی در نهایت میتواند رای دادن به هاشمی باشد، یا تحریم فعالانه و اعتراضات خیابانی. اما آنچه مهم است، فراهم کردن بستر حضور و مشارکت مردم جهت طرح مطالبات.